Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
set	لجوج دقیق
sets	لجوج دقیق
setting up	لجوج دقیق
Other Matches
sticklers	لجوج
dogged	لجوج
obstreperous	لجوج
waspishness	لجوج
waspish	لجوج
doggedly	لجوج
pertinacious	لجوج
intractable	لجوج
obstinate	لجوج
stubborn	لجوج
stickler	لجوج
never say die	لجوج
mulish	لجوج
stiff hearted	خودسر لجوج
dour	سرسخت لجوج
head strong	لجباز لجوج
stubborn	سرسخت لجوج
dourly	سرسخت لجوج
obdurate	سرخت لجوج
stuffy	بد اخم لجوج
irrefragable	خود رای لجوج
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
spitfire	ادم لجوج وکینه توز
scrutinizer	دقیق
scholastical	دقیق
exact solution	حل دقیق
advertent	دقیق
wistful	دقیق
punctual	دقیق
stringent	دقیق
literal	دقیق
tenty	دقیق
exact	دقیق
stringently	دقیق
exacted	دقیق
exacts	دقیق
punctilious	دقیق
punctiliously	دقیق
astute	دقیق
precision	دقیق
particular redemption	دقیق
exquisite	دقیق
intent	دقیق
subtil	دقیق
scholastic	دقیق
accurate	دقیق
queasy	زیاد دقیق
precise	دقیق کردن
scrutiny	بررسی دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
watchful	بی خواب دقیق
precise	خیلی دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
precise	صریح دقیق
precision tools	الات دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
instruments	الات دقیق
an a calculator	محاسب دقیق
perpend	دقیق بودن
fine setting	تنظیم دقیق
precisian	خیلی دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
precision fire	تیر دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
precision sweep	روبش دقیق
precision tool	ابزار دقیق
precisionist	بسیار دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
particularization	شرح دقیق
goings-over	بررسی دقیق
going-over	بررسی دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
thorough paced	دقیق گام
exact location	محل دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
fine spun	دقیق خیالی
strictly speaking	دقیق شویم
high accuracy measurement	سنجش دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
queazy	زیاد دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
subtle	دقیق لطیف
thoroughgoing	بسیار دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
sound	بی خطر دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
tenuous	لطیف دقیق
controls	توپزن دقیق
controlling	توپزن دقیق
control	توپزن دقیق
subtlest	دقیق لطیف
subtler	دقیق لطیف
correct	دقیق یا درست
instrument	الات دقیق
correcting	دقیق یا درست
corrects	دقیق یا درست
sounded	بی خطر دقیق
sounds	بی خطر دقیق
soundest	بی خطر دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
imprecise	غیر دقیق
pin point	تعیین دقیق نقاط
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
tender	دقیق ترد ونازک
zero	تنظیم دقیق دستگاه
tendered	دقیق ترد ونازک
tenderest	دقیق ترد ونازک
tendering	دقیق ترد ونازک
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
precision lathe	ماشین تراش دقیق
precision drill	مته کردن دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق
precision bore	سوراخ کردن دقیق
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
precision	اندازه گیری دقیق
precision	بسیار دقیق بودن
precision engineering	تکنیک ابزار دقیق
facsimile	کپی دقیق از یک متن
precision engineering	مهندسی ابزار دقیق
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
probity	پیروی دقیق از اصول
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
mirrors	ایجاد کپی دقیق
mirrored	ایجاد کپی دقیق
mirror	ایجاد کپی دقیق
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
particular	دقیق نکته بین
fine tuning	میزان سازی دقیق
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
astringent	سخت گیر دقیق
edge sharpening	دقیق کردن لبه
chronometer	ساعت شمار دقیق
calibration	تنظیم الات دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
stickler	سمج خیلی دقیق
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
sticklers	سمج خیلی دقیق
fine turning	میزان سازی دقیق
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
zero hour <idiom>	لحظه دقیق حمله درجنگ
subtilization	ملایمت دقیق و لطیف سازی
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
subtilize	دقیق وحساس ولطیف کردن
thread the needle	پاس دقیق از بین مدافعان
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه
an i calculation	حساب نادرست یا غیر دقیق
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolites	زاویه یاب دقیق ثانیهای
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
attenuated	تقلیل دادن دقیق شدن
images	کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuates	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating	تقلیل دادن دقیق شدن
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
approximates	نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated	نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate	نه دقیق ولی تقریبا درست
pinpoint target	هدف دقیق تعیین شده
accuracy	تعریف دقیق تر خواهد بود
theodolite	زاویه یاب دقیق ثانیهای
nuances	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronome	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
exact location	تعیین کردن محل دقیق نقاط
soul searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronomes	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
he was p in his promises	درانجام وعدههای خود دقیق بود
precisian	شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
zero beat	تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification	مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
The planes pin- pointed the enemy targets .	هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture	[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervising	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale	سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming	شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com