Dictiornary-Farsi | لطیف دقیق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
tenuous	لطیف دقیق


Search result with all words

subtle	دقیق لطیف
subtler	دقیق لطیف
subtlest	دقیق لطیف
subtilization	ملایمت دقیق و لطیف سازی
Other Matches

quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
fairs	لطیف
tendering	لطیف
tenderest	لطیف
benignly	لطیف
tendered	لطیف
gauzy	لطیف
tender	لطیف
benign	لطیف
fairest	لطیف
gaseous	لطیف
precieux	لطیف
precieuse	لطیف
volatile	لطیف
mignon	لطیف
soft	لطیف
fair	لطیف
delicate	لطیف
fairer	لطیف
etherean	لطیف
soft <adj.>	لطیف
softest	لطیف
fragile	لطیف
smooth <adj.>	لطیف
benignant	لطیف
softer	لطیف
gossamer	لطیف سبک
queasy	لطیف مزاج
gentle	ارام لطیف
the fairses	جنس لطیف
rarafaction	لطیف سازی
airy-fairy	فریف و لطیف
gentlest	ارام لطیف
honeyed	مطبوع لطیف
fragile	لطیف زودشکن
queazy	لطیف مزاج
rose water	لطیف احساساتی
gossamery	خفیف لطیف
fair sex	جنس لطیف
fined	عالی لطیف
gentler	ارام لطیف
pleasantry	لطیف طبعی
gentle sex	جنس لطیف
finest	عالی لطیف
arrefication	لطیف سازی
fine	عالی لطیف
pleasantries	لطیف طبعی
rarest	لطیف نیم پخته
daintiness	سلیقه باذوق لطیف
squeamishness	لطیف مزاجی دقت
rare	لطیف نیم پخته
tendering	لطیف کردن انبار
the gentle sex	جنس لطیف یعنی زن
the fair sex	جنس لطیف یعنی زن
rarer	لطیف نیم پخته
tendered	لطیف کردن انبار
tender	لطیف کردن انبار
The fair sex The female sex.	جنس لطیف ( مؤنث )
tenderest	لطیف کردن انبار
squeamishly	بانازک طبعی یا لطیف مزاجی
wirespun	زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
beau geste	حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
parnassian school of poets	شعرای سده نوزدهم فرانیه که بیشتراهمیت بوزن شعرمیداندتابمعانی لطیف ان
exact	دقیق
advertent	دقیق
exacted	دقیق
astute	دقیق
exact solution	حل دقیق
stringently	دقیق
punctual	دقیق
stringent	دقیق
exacts	دقیق
literal	دقیق
wistful	دقیق
scholastical	دقیق
scrutinizer	دقیق
subtil	دقیق
tenty	دقیق
exquisite	دقیق
particular redemption	دقیق
precision	دقیق
scholastic	دقیق
intent	دقیق
punctilious	دقیق
punctiliously	دقیق
accurate	دقیق
exact location	محل دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
fine spun	دقیق خیالی
goings-over	بررسی دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
an a calculator	محاسب دقیق
going-over	بررسی دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
precisian	خیلی دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
precisionist	بسیار دقیق
precision sweep	روبش دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
queazy	زیاد دقیق
perpend	دقیق بودن
fine setting	تنظیم دقیق
precision tool	ابزار دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
thorough paced	دقیق گام
strictly speaking	دقیق شویم
precision measurment	سنجش دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
particularization	شرح دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
precision fire	تیر دقیق
precise	خیلی دقیق
precise	صریح دقیق
correct	دقیق یا درست
correcting	دقیق یا درست
thoroughgoing	بسیار دقیق
corrects	دقیق یا درست
punctual	باذکرجزئیات دقیق
instrument	الات دقیق
controls	توپزن دقیق
controlling	توپزن دقیق
control	توپزن دقیق
watchful	بی خواب دقیق
setting up	لجوج دقیق
sets	لجوج دقیق
set	لجوج دقیق
sounds	بی خطر دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
queasy	زیاد دقیق
soundest	بی خطر دقیق
sounded	بی خطر دقیق
sound	بی خطر دقیق
precision tools	الات دقیق
instruments	الات دقیق
precise	دقیق کردن
imprecise	غیر دقیق
tendering	دقیق ترد ونازک
zero	تنظیم دقیق دستگاه
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
astringent	سخت گیر دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق
precision lathe	ماشین تراش دقیق
precision engineering	تکنیک ابزار دقیق
precision engineering	مهندسی ابزار دقیق
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
particular	دقیق نکته بین
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
probity	پیروی دقیق از اصول
precision drill	مته کردن دقیق
tenderest	دقیق ترد ونازک
tendered	دقیق ترد ونازک
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
facsimile	کپی دقیق از یک متن
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
precision	اندازه گیری دقیق
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
tender	دقیق ترد ونازک
precision	بسیار دقیق بودن
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
precision bore	سوراخ کردن دقیق
stickler	سمج خیلی دقیق
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
fine turning	میزان سازی دقیق
edge sharpening	دقیق کردن لبه
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
sticklers	سمج خیلی دقیق
mirror	ایجاد کپی دقیق
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
chronometer	ساعت شمار دقیق
mirrored	ایجاد کپی دقیق
pin point	تعیین دقیق نقاط
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
fine tuning	میزان سازی دقیق
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
mirrors	ایجاد کپی دقیق
calibration	تنظیم الات دقیق
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
approximated	نه دقیق ولی تقریبا درست
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه