Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.
لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
Other Matches
mouths
در دهان گذاشتن
mouthed
در دهان گذاشتن
mouth
در دهان گذاشتن
mouthing
در دهان گذاشتن
slaver
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
slaver
اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
rictus
گشادی دهان چاک دهان پرندگان
To pass the news by word of mouth .
خبری را در دهان به دهان پخش کردن
stomal
دهان دار وابسته به دهان
kiss of life
تنفس مصنوعی دهان به دهان
expired air method
روش دهان به دهان method mouth to mouth :syn
snapped
لقمه
morsels
لقمه
morsel
لقمه
byte
لقمه
mouthful
لقمه
snap
لقمه
mouthfuls
لقمه
snapping
لقمه
snaps
لقمه
gobbets
لقمه
gobbet
لقمه
bytes
لقمه
morsel
یک لقمه غذا
flag byte
لقمه پرچم
gulp
لقمه بزرگ
gulped
لقمه بزرگ
gulping
لقمه بزرگ
gulps
لقمه بزرگ
to do a thing in a round way
لقمه رادورسرگرداندن
stull
لقمه بزرگ
skate
لقمه ماهی
bit
ذره لقمه
morsel
لقمه کردن
skates
لقمه ماهی
skated
لقمه ماهی
byte oriented
لقمه گرا
chaw
فک لقمه جویده
morsels
لقمه کردن
morsels
یک لقمه غذا
bits
ذره لقمه
nibble
لقمه یا تکه کوچک
nibbling
لقمه یا تکه کوچک
tidbit
لقمه چرب ونرم
tidbits
لقمه چرب ونرم
nibbled
لقمه یا تکه کوچک
To devour something .
چیزی را یک لقمه کردن
nibbles
لقمه یا تکه کوچک
godown
لقمه بزرگ انبار
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
He wants to bite off more than he can chew.
لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
have other fish to fry
[have better fish to fry]
لقمه چرب تری در نظر داشتن
chicken feed
<idiom>
یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
titbit
لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
A lucrative affair
[deal]
لقمه چرب ونرم
[کار یا معامله پردرآمد]
titbits
لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
sippet
تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
I havent had a bit sine morning .
از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
jibs
دهان
slobbered
اب دهان
astomatal
بی دهان
chops
دهان
OS
دهان
puss
دهان
spittle
اب دهان
slobber
اب دهان
saliva
اب دهان
mouthing
دهان
gob
دهان
jibbing
دهان
mouthed
دهان
unmuffle
دهان
slobbers
اب دهان
mouth
دهان
mouths
دهان
potato box
دهان
polystome
دهان
polystomatous
دهان
slobbering
اب دهان
jib
دهان
jibbed
دهان
gobs
دهان
astomatous
بی دهان
stomatic
شبیه دهان
stomatal
وابسته به دهان
reeked
بخار دهان
halitosis
گند دهان
fetid
گند دهان
palate
سقف دهان
cyclostomatous
دهان گرد
palates
سقف دهان
scolded
ادم بد دهان
stomatal
دهان دار
stoma
شکاف دهان
fomalhaut
دهان ماهی
stomatitis
ورم دهان
gagged
دهان باز کن
mouth-watering
دهان آب انداز
mouthwash
دهان شویه
mouthwashes
دهان شویه
gag
دهان باز کن
gags
دهان باز کن
orals
از راه دهان
widemouthed
دهان باز
oral
از راه دهان
gagging
دهان باز کن
cyclostomate
دهان گرد
stomatous
دهان دار
stomatology
دهان پزشکی
reeking
بخار دهان
reek
بخار دهان
gymnostomous
برهنه دهان
to shut up
دهان بستن
scolds
ادم بد دهان
say a mouthful
<idiom>
حرف دهان پر کن
microstomous
کوچک دهان
astomatal
فاقد دهان
mouthy
دهان دار
mum's the word
<idiom>
دهان قرص
peroral
از راه دهان
neb
پوزه دهان
openmouthed
دهان باز
insalivate
اب دهان زدن به
spits
اب دهان خدو
spit
اب دهان خدو
slobbering
دهان را اب انداختن
scold
ادم بد دهان
reeks
بخار دهان
throat
صدا دهان
slobbers
دهان را اب انداختن
throats
صدا دهان
toho
دهان ببر
slobber
دهان را اب انداختن
rictus
چاک دهان
slobbered
دهان را اب انداختن
jaws
دهان
[اصطلاح روزمره]
squiggles
در دهان قرقره کردن
clump block
قرقره دهان گشاد
squiggle
در دهان قرقره کردن
gagged
دهان بند بستن
gags
دهان بند بستن
maw
دهان
[اصطلاح روزمره]
gob
[British E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
slobbering
اب دهان روان ساختن
slobbers
اب دهان روان ساختن
fish fag
زن بدزبان یابد دهان
spiracular
شبیه سوراخ دهان
fullmouthed
دارای دهان کامل
trap
نیرنگ فریب دهان
hagfish
مارماهی دهان گرد
he has a loose tongue
دهان لقی دارد
mouthpart
زائده نزدیک دهان
slobbered
اب دهان روان ساختن
slobber
اب دهان روان ساختن
cake-hole
[British E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
to escape one's lips
از دهان کسی در رفتن
bazoo
[American E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
swearer
ادم بد دهان وفحاش
pie hole
[American E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
stomatogastric
وابسته به دهان ومعده
orinasal
از دهان و بینی درامده
yap
[American E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
sound off
مزه دهان کسیرافهمیدن
paralysis of the face
لغو یا کجی دهان
chops
دهان
[اصطلاح روزمره]
halitosis
بدبویی دهان
[پزشکی]
ejaculating
از دهان بیرون پراندن
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
muzzle
دهان بند دهنه
muzzled
دهان بند دهنه
muzzles
دهان بند دهنه
muzzling
دهان بند دهنه
ejaculated
از دهان بیرون پراندن
drools
اب از دهان تراوش شدن
fondant
شیرینی ای که در دهان اب میشود
ejaculates
از دهان بیرون پراندن
bad breath
بدبویی دهان
[پزشکی]
drooled
اب از دهان تراوش شدن
drooling
اب از دهان تراوش شدن
drool
اب از دهان تراوش شدن
fetor oris
بدبویی دهان
[پزشکی]
screw up
غنچه کردن دهان
ejaculate
از دهان بیرون پراندن
Wellington
چکمه دهان گشاد
mush
[British E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
To muzzle the people.
دهان مردم را بستن
gagging
دهان بند بستن
mug
ساده لوح دهان
mugged
ساده لوح دهان
blurt
از دهان بیرون انداختن
gag
دهان بند بستن
toadfish
ماهی دهان گشاددریایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com