English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
estrogen ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
Other Matches
solid-state وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
combat essential اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
critical facility تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
vitalist خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalistic خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
herborization پژوهش درگیاهان
herborize پژوهش درگیاهان کردن
cloud chamber effect اثرات حاصله از لایه خارجی قارچ اتمی اثرات پوسته قارچ اتمی
sporogonium عضو مولد هاگ درگیاهان پست
eyebolt پیچی که درانتهای ان سوراخ وجوددارد
directories روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
directory روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
island منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
i , i ودارای صدای ای
whipcord پارچه محکم ودارای نخ تابیده
torose استوانهای شکل ودارای برجستگیهای متناوب
signed route جاده علامت گذاری شده ودارای علایم شناسایی
langur انواع میمونهای دم دراز ودارای ابروهای پرپشت اسیا
lightwood درخت کاج گرجستانی که چوبش خشک ودارای قیراست وخوب می سوزد
hangers اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
hanger اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
english shepherd سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
side effects اثرات جنبی
secondary effects اثرات ثانوی
range effects اثرات بردی
shoaling effect اثرات کم عمق
range effects اثرات برد
comulative action اثرات کلی
spillover effects اثرات خارجی
chain effects اثرات زنجیری
spread effects اثرات پراکندگی
externalities اثرات خارجی
side effects اثرات فرعی
technological spillover اثرات فنی
linkage effects اثرات زنجیری
thermal effects اثرات حرارتی
spread effects اثرات نشر
emergent مضر اثرات ناشیه
desired effects اثرات مورد نظر
controlled effects اثرات کنترل شده
equipotent دارای اثرات برابر
contingent effects اثرات احتمالی انفجار هستهای
accidentalism اثرات تابش نورمصنوعی براشیاء
wind load سربار ناشی از اثرات باد
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
saddle point منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
failure خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
controlled effects جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
failures خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
posthypnotic ناشی از اثرات بعدی خواب مغناطیسی
troop safety حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
ubi jus, ibi remedium هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
liederkranz پنیر تند ودارای بوی تند
bioastronautics مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
triphibian سه حیاتی
biotic حیاتی
triphibious سه حیاتی
vital <adj.> حیاتی
vital حیاتی
unalienable <adj.> حیاتی
inevitable <adj.> حیاتی
essential <adj.> حیاتی
indispensable <adj.> حیاتی
major <adj.> حیاتی
quintessential <adj.> حیاتی
substantive [essential] <adj.> حیاتی
inalienable <adj.> حیاتی
absolute <adj.> حیاتی
unalterable <adj.> حیاتی
essential حیاتی
essentials حیاتی
of vital importance حیاتی
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments ماده رنگی ماده ملونه
pigment ماده رنگی ماده ملونه
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
stochastic model نمایش ریاضی سیستم که حاوی اثرات اعمال تصادفی است
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
vital capacity فرفیت حیاتی
critical حیاتی بحرانی
vital necessity ضرورت حیاتی
vital area منطقه حیاتی
biogeography جغرافیای حیاتی
vital statistics امارهای حیاتی
vitality نیروی حیاتی
vital statistics امار حیاتی
lifeblood خون حیاتی
homeostasis تعادل حیاتی
biocatalyst کاتالیزورهای حیاتی
lifeblood نیروی حیاتی
vital capacity گنجایش حیاتی
vital force نیروی حیاتی
life zone منطقه حیاتی
oeuvre کار حیاتی
elanvital نشاط حیاتی
elanvital نیروی حیاتی
critical intelligence اطلاعات حیاتی
essential supply اماد حیاتی
lebensraum فضای حیاتی
vital index شاخص حیاتی
urgent priority تقدم حیاتی
vital interest مصلحت حیاتی
vital ground زمین حیاتی
vitalism حیاتی نگری
stamina نیروی حیاتی
emergencies غیر منتظره حیاتی
emergency غیر منتظره حیاتی
vivacity نشاط نیروی حیاتی
critical materials اقلام حیاتی و مهم
biogeographic مربوط به جغرافیای حیاتی
keyitem اقلام ضروری و حیاتی
vitality قدرت یا خاصیت حیاتی
vitals اعضای حیاتی و موثربدن
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
mission essential حیاتی از نظر انجام ماموریت
vital area منطقه حیاتی پدافند هوایی
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
sensitive حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
anti- روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
palette تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
palettes تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
diastase دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
suspended animation وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
essential item list فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی
information hiding یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
life cycle مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران
aliasing اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
anticatalyst مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
electrodynamics شاخهای از علم فیزیک که درباره اثرات جریان برق برمعناطیس یا روی جریانهای الکتریکی دیگر یاروی خودشان بحث میکند
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
masters نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
mastered نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
plastogene اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
softer که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softest که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
epistasis اختفای اثرات یک نژاد بوسیله نژاد دیگری
epistasy اختفای اثرات یک نژاد بوسیله نژاد دیگری
dump نقط های در برنامه که برنامه و داده اش در محل ذخیره سازی حفظ شده اند تا از اثرات خطاها جلوگیری شود
like <adj.> مشابه
lossy compression مشابه 6-23
resembling <adj.> مشابه
elementary مشابه
related <adj.> مشابه
akin <adj.> مشابه
similar <adj.> مشابه
allo مشابه
semblable مشابه
corresponding مشابه
homogeneous مشابه
quasi مشابه
similar مشابه
analogous مشابه
alike <adj.> مشابه
privilege ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
equivalents برابر مشابه
equalling مشابه بودن
induction مشابه 5128
user مشابه 10322
ultra- مشابه 10327
EXNOR مشابه 3826
inductions مشابه 5128
equivalent برابر مشابه
users مشابه 10322
manipulation مشابه 6208
HMA مشابه 4812
window مشابه 10682
cal مشابه 1502
incorrectly مشابه 5078
prints مشابه 7861
printed مشابه 7861
GUI مشابه 4601
print مشابه 7861
kips مشابه 5677
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com