Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (42 milliseconds)
English
Persian
worm
مارپیچ کردن
wormed
مارپیچ کردن
worms
مارپیچ کردن
Search result with all words
thread
دنده دار کردن مارپیچ
threads
دنده دار کردن مارپیچ
Other Matches
slaloms
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
spirals
مارپیچ
spiraled
مارپیچ
spiralled
مارپیچ
spiraling
مارپیچ
helix
مارپیچ
spiry
مارپیچ
hair pin bend
مارپیچ
pinwheel
مارپیچ
serpentiform
مارپیچ
gyroidal
مارپیچ
spiralling
مارپیچ
wedel
مارپیچ
flexuose
مارپیچ
spiral
مارپیچ
spiriferous
مارپیچ
inside thread
مارپیچ داخلی
snake
مارپیچ رفتن
snaked
مارپیچ رفتن
inflationary spiral
مارپیچ تورمی
double helix
مارپیچ دوگانه
labyrinth
پلکان مارپیچ
dancer
پله مارپیچ
snakes
مارپیچ رفتن
balanced winder
پله مارپیچ
helix angle
زاویه مارپیچ
left hand helix
مارپیچ به سمت چپ
newel spindle
مارپیچ پله
spiral spring
فنر مارپیچ
caracol
پله مارپیچ
labyrinths
پلکان مارپیچ
caracole
پله مارپیچ
mercury thread
مارپیچ جیوهای
right handed helix
مارپیچ راستگرد
twist drill
مته مارپیچ
wedelen
مارپیچ زدن
hair pin bend
مارپیچ کوهستان
giant slalmon
مارپیچ بزرگ
corkscrew staircase
پلکان مارپیچ
helical spring
متر مارپیچ
sinistrorsal helix
مارپیچ چپ گرد
spirally
بطور مارپیچ
left handed helix
مارپیچ چپ گرد
snake fence
نرده مارپیچ
screw auger
مته مارپیچ
spiral drill
مته مارپیچ
spiral test
ازمون مارپیچ
spiral stairs
پلکان مارپیچ
spiral reinforcement
فولادگذاری مارپیچ
coils
مارپیچ سیم پیچ
spiral
حلزونی فنر مارپیچ
coil
مارپیچ سیم پیچ
coiled
مارپیچ سیم پیچ
spirality
شکل مارپیچ یا حلزونی
metal filament
[رشته مارپیچ فلزی]
dogleg
پله کان مارپیچ
serpentine
شکل مارپیچ مارمانند
spire
ساقه باریک مارپیچ
spires
ساقه باریک مارپیچ
box spring
فنر مارپیچ تختخواب
spiral
بشکل مارپیچ دراوردن
spiraled
حلزونی بشکل مارپیچ
spirals
بشکل مارپیچ دراوردن
spiraled
بشکل مارپیچ دراوردن
spirals
حلزونی بشکل مارپیچ
spiralling
حلزونی فنر مارپیچ
spiralled
حلزونی بشکل مارپیچ
spiralling
بشکل مارپیچ دراوردن
spiralling
حلزونی بشکل مارپیچ
spiraled
حلزونی فنر مارپیچ
spiralled
بشکل مارپیچ دراوردن
spiraling
حلزونی بشکل مارپیچ
spiraling
بشکل مارپیچ دراوردن
spirals
حلزونی فنر مارپیچ
newel
تیرمیان پلکان مارپیچ
spiralled
حلزونی فنر مارپیچ
spiral
حلزونی بشکل مارپیچ
spirochaeta
هر نوع باکتری مارپیچ
spirochaete
هر نوع باکتری مارپیچ
spiraling
حلزونی فنر مارپیچ
spirochete
هر نوع باکتری مارپیچ
helical binding
دورپیچی مارپیچ وار
newels
ستون پلکان مارپیچ
newels
تیرمیان پلکان مارپیچ
newel
ستون پلکان مارپیچ
flexural
پیچ وخم دار مارپیچ
mazes
پیچ وخم پلکان مارپیچ
flexuous
پیچ وخم دار مارپیچ
helicoid
بشکل پوسته حلزون مارپیچ
maze
پیچ وخم پلکان مارپیچ
Hertfordshire spike
[میل بالای مناره مارپیچ]
snail
بشکل مارپیچ جلو رفتن
fleche
میل بالای مناره مارپیچ
snails
بشکل مارپیچ جلو رفتن
seelos
دروازه بشکل اچ در مارپیچ کوچک
aerial cartwheel
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
turbinate
فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
simple motion
حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
slalomist
مسابقه دهنده اسکی روی اب مارپیچ
solenoid
سیم پیچی بشکل استوانه برای ایجاد میدان مغناطیسی مارپیچ کهربایی
orthoferrite
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
acrostolium
[قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
spiral of wages and prices
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com