English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
proximity fuze ماسوره خودکار ماسوره زمان متغیر
Other Matches
variable time ماسوره زمان متغیر ماسوره زم
mechanical time fuze ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
fuze setting بستن زمان به ماسوره تنظیم ماسوره
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
combination device ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
variable time fuse ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
fuze setting زمان ماسوره
interruptor ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
antihandling fuze ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
antidisturbance fuze ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به دستکاری
corrector وسیله تصحیح کننده ماسوره وسیله تصحیح ماسوره
fuze ماسوره
bobbins ماسوره
reel ماسوره
fused ماسوره
fuse ماسوره
reels ماسوره
reeled ماسوره
reeling ماسوره
firing device ماسوره
bobbin ماسوره
cannula ماسوره
spool ماسوره
spools ماسوره
lunt ماسوره
base fuze ماسوره ته
cop ماسوره نخ
point detonating fuze ماسوره انی
firing device ماسوره مین
camouflet حفره ماسوره
percussion fuze ماسوره ضربتی
proximity fuze ماسوره مجاورتی
safety fuze ماسوره تامینی
mechanical time fuze ماسوره زمانی
conduit coupling مهره ماسوره
nut and union مهره ماسوره
non delay ماسوره بی تاخیر
delay fuze ماسوره تاخیری
driving sleeve مهره ماسوره
pressure device ماسوره فشاری
base fuze ماسوره ته پران
union مهره ماسوره
unions مهره ماسوره
sleeves مهره ماسوره
sleeve مهره ماسوره
blasting fuze ماسوره انفجاری
base fuze ماسوره ته گلوله
hasps ماکو ماسوره
fuze delay ماسوره تاخیری
hasp ماکو ماسوره
proximity ماسوره مجاورتی
fuze range بردمربوط به ماسوره
hank ماسوره کلافه
time fuse ماسوره زمانی
delayed action با ماسوره تاخیری
hanks ماسوره کلافه
spooling ماسوره کردن
fuzing بستن ماسوره
defuse ماسوره کشیدن
defused ماسوره کشیدن
defuses ماسوره کشیدن
fuze action عمل ماسوره
defusing ماسوره کشیدن
cavity مقر ماسوره
fuse setter ماسوره بند
cavities مقر ماسوره
fuse key کلید ماسوره
adapters تطبیق دهنده ماسوره
firing pressure device ماسوره فشاری مین
firing pull device ماسوره کششی مین
flash fuze ماسوره الکتریکی یا جرقهای
super quick ماسوره فوق انی
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
pull device ماسوره کشش مین
connection fuse ماسوره اتصال دهنده
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
activated mine مین با ماسوره فرعی
fuze cavity حفره نصب ماسوره
fuze cavity سوراخ جای ماسوره
self destroying ماسوره خود ترکان
igniting fuze ماسوره مشتعل کننده
blasting fuze ماسوره منفجر کننده
quick action عمل انی ماسوره
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
fuze range برد عمل کرد ماسوره
graze sensitive ماسوره مخصوص ترکش کمانهای
graze sensitive ماسوره مخصوص تیر کمانه
instantaneous دفعتا ماسوره فوق انی
supersensitive ماسوره یا مین فوق العاده حساس
fuzewell liner بوش نگهدارنده خرج بوستر ماسوره
boresafe fuze ماسوره دارای ضامن حرکت در داخل لوله
cavities گودال محل نصب ماسوره در روی گلوله
cavity گودال محل نصب ماسوره در روی گلوله
bead-and-reel [دانه تسبیح گرد شبیه قرقره یا ماسوره]
hydrostatic مربوط به فشار عمق اب ماسوره زیر ابی
shuttered fuze ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
armstrong سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
rearming تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
variable time زمان متغیر
automatic timer زمان سنج خودکار
mine casemate بدنه ماسوره و چاشنی مین بدنه کلاهک مین
concussion ضربتی ماسوره ضربتی
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
timed ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
synchroreceiver دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
automatic error correction تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
submachinegun مسلسل خودکار یانیمه خودکار
autoloader اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
automatic خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatics خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic check کنترل خودکار بررسی خودکار
automatic pilots وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
aided tracking سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
variable recoil سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
link encryption خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
automatic toss روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
automatic coding برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
average variable cost متغیر
protean متغیر
indignant متغیر
floating متغیر
unsteadily متغیر
variative متغیر
varier متغیر
vicissitudinous متغیر
fitful متغیر
unsteady متغیر
variant متغیر
variate متغیر
fluid متغیر
uneven متغیر
conversional متغیر
fluids متغیر
transitive متغیر
technical متغیر
variables متغیر
variable متغیر
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
variable capacitor خازن متغیر
alternating light چراغ متغیر
experimental variable متغیر ازمایشی
variable resistance مقاومت متغیر
adjustable resistance مقاومت متغیر
trinary دارای سه متغیر
variable input داده متغیر
explanatory variable متغیر مستقل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com