English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (3 milliseconds)
English Persian
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
Search result with all words
calculator ماشین حساب
calculators ماشین حساب
desktop ماشین حساب
sidekick برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
sidekicks برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
computer ماشین حساب کامپیوتر
computer ماشین حساب
computers ماشین حساب کامپیوتر
computers ماشین حساب
LCD کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
arithmatic unit قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
arithmometer ماشین حساب
comptometer ماشین حساب
Babbage nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
calculating machine ماشین حساب
calculator mode مد ماشین حساب
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
electronic camputer ماشین حساب الکترونیکی
eniac ماشین حساب الکترونی
hand calculator ماشین حساب دستی
industrial electronic computer ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
multiplier وسیله افزایش ماشین حساب
programmable calculator ماشین حساب قابل برنامه نویسی
pocket calculator ماشین حساب جیبی
hand calculator ماشین حساب جیبی
solar calculator ماشین حساب جیبی خورشیدی
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
Other Matches
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
account حساب صورت حساب
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
tab حساب
scoreless بی حساب
accountant ذی حساب
science of numbers حساب
incalculable بی حساب
tabs حساب
account حساب
accountants ذی حساب
arithmetic حساب
to my a به حساب من
to keep score حساب
incomputable بی حساب
tallying حساب
score حساب
tally حساب
tallies حساب
algorism حساب
dam design حساب سد
scored حساب
tallied حساب
in favour of به حساب
scores حساب
reckoning حساب
reckonings حساب
checking out تسویه حساب
have it out with someone <idiom> تصفیه حساب
cash account حساب نقدی
account حساب کردن
account حساب پس دادن
imprest حساب تنخواه
closing of account تفریغ حساب
certificate of clearance مفاصا حساب
certificate of expenditure صورت حساب
make much of حساب بردن از
accountable مسئول حساب
withdraw برداشت از حساب
credit account حساب اعتباری
A rough (crude)estimate. حساب سر انگشتی
To concoct accounts. حساب تراشیدن
sums حساب کردن
sum حساب کردن
liquidating حساب را واریزکردن
liquidates حساب را واریزکردن
liquidated حساب را واریزکردن
call to account حساب خواستن از
detailing حساب ریز
detail حساب ریز
capital account حساب سرمایه
unguarded حساب نشده
the bill صورت حساب
differential calulus حساب فاضله
calculates حساب کردن
calculated حساب کردن
calculate حساب کردن
fluxion حساب فاضله
loan account حساب وام ها
joint account حساب مشترک
integral calculvs حساب جامعه
cyphers حساب کردن
ciphers حساب کردن
cipher حساب کردن
integral calculus حساب جامعه
in f.of به حساب بنفع
differential calculus حساب فاضله
design assumption فرضیه حساب
day of r روز حساب
cost accountant حساب دار
computes حساب کردن
computed حساب کردن
compute حساب کردن
account cuurent حساب جاری
crypto account حساب رمز
deposit accounts حساب پس انداز
deposit accounts حساب سپرده
deposit account حساب پس انداز
deposit account حساب سپرده
liquidate حساب را واریزکردن
figures حساب کردن
acalculia ناتوانی در حساب
account book دفتر حساب
savings account حساب پس انداز
science of numbers علم حساب
account card کارت حساب
account number شماره حساب
accoutn balance مانده حساب
balance of account مانده حساب
arithmetic unit واحد حساب
arithmetician حساب دان
stability calculation حساب پایداری
arithmeticlal مربوط به حساب
stock account حساب موجودی
current accounts حساب جاری
saving account حساب پس انداز
figure حساب کردن
production account حساب تولید
profit and loss a حساب سودوزیان
figuring حساب کردن
propositional calculus حساب گزارهای
realization account حساب تسویه
residuary account حساب ترکه
return account حساب بازگشت
rule of thumb حساب انگشت
calculation حساب براورد
bank accounts حساب بانکی
bank account حساب بانکی
rule of thumb حساب سر انگشتی
pridicate calculus حساب مسندات
rule off بستن حساب
balance sheet account حساب ترازنامه
bank overdraft حساب جاری
count حساب کردن
tripos امتحان حساب
scorers حساب نگهدار
scorer حساب نگهدار
box score حساب بازی
calculable حساب کردنی
undercharge کم حساب کردن
vidimus بازرسی حساب
miscast حساب غلط
miscalculating بد حساب کردن
miscalculates بد حساب کردن
miscalculated بد حساب کردن
miscalculate بد حساب کردن
numerate حساب کردن
includes به حساب اوردن
calculus of variations حساب تغییرات
include به حساب اوردن
counted حساب کردن
boolean calculus حساب بولی
bank pass book دفترچه حساب
current account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
notcher حساب نگهدار
binary arithmetic حساب دودویی
checking account حساب جاری
binary arithmetic حساب دودوئی
to bring to book حساب پس گرفتن
to cast up حساب کردن
to count up حساب کردن
to figure up حساب کردن
misreckon بد حساب کردن
minculculate بد حساب کردن
counts حساب کردن
counting حساب کردن
withdraws برداشت از حساب
calculators حساب کننده
to count [as] به حساب رفتن
expense account حساب هزینه
account with [at] a bank حساب بانکی
offset حساب تهاتر
algorism [rare] حساب [ریاضی]
Count me in! روی من حساب کن!
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com