Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
tank
ماشین سوخت
Other Matches
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force
نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant
سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
atomizers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomizer
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
torch pot
[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips
باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
catabolism
سوخت
propellant
سوخت
fuels
سوخت
propellants
سوخت
burner frame
سوخت
fuelling
سوخت
dissimilation
سوخت
fueled
سوخت
gasoline
سوخت
firing
سوخت
fuel
سوخت
power fuel
سوخت
combustion
سوخت
fuelled
سوخت
stoker
سوخت
fuel
سوخت دادن
it excited my pity
دلم سوخت
fuels
سوخت موتور
fuel
سوخت موتور
fuelled
سوخت موتور
fuelled
سوخت دادن
fuelling
سوخت موتور
ion burn
یون سوخت
fueled
سوخت موتور
fuels
سوخت دادن
fuelling
سوخت دادن
fueled
سوخت دادن
fossil fuel
سوخت سنگوارهای
fueling
سوخت گیری
stoked
سوخت ریختن در
atomisers
سوخت پاش
atomisers
سوخت افشان
thickened fuel
سوخت جامد
metabolism
سوخت وساز
metabolism
سوخت و ساز
metabolisms
سوخت وساز
burners
سوخت پاش
atomizer
سوخت افشان
atomizer
سوخت پاش
atomizers
سوخت افشان
stoke
سوخت ریختن در
stoker
سوخت انداز
solid propellant
سوخت جامد
rocket fuel
سوخت موشک
rocket fuel
سوخت راکت
tankers
مخزن سوخت
tanker
مخزن سوخت
raw fuel
سوخت خام
atomizers
سوخت پاش
burner
سوخت پاش
metabolisms
سوخت و ساز
refueling
سوخت گیری
refuelled
سوخت گیری
refuelling
سوخت گیری
refuels
سوخت گیری
The house burned down .
خانه سوخت
liquid propellant
سوخت مایع
metabolic
سوخت و سازی
stokes
سوخت ریختن در
refueled
سوخت گیری
refuel
سوخت گیری
fireman
سوخت انداز
solid fuel
سوخت جامد
fireman
سوخت گیر
firemen
سوخت انداز
firemen
سوخت گیر
oil firing
سوخت روغنی
motor fule
سوخت موتوری
metabolical
سوخت وسازی
liquid fuel
سوخت مایع
fuel engineering
مهندسی سوخت
jetting
سوخت پاش
fuel pump
پمپ سوخت
fuel storage
انبار سوخت
domestic fuel
سوخت خانگی
fuel tank
مخزن سوخت
octane
سوخت ماشینی
fire teazer
سوخت انداز
fuel tap
شیر سوخت
fule injection
تزریق سوخت
carburator
سوخت رسان
fule pump
پمپ سوخت
fule pump
تلمبه سوخت
aviation fuel
سوخت هواپیما
jetted
سوخت پاش
bulk petroleum
سوخت مخزنی
stoking
سوخت ریختن در
fuel filter
صافی سوخت
jets
سوخت پاش
fuel gas
سوخت گازی
fuel consumption
مصرف سوخت
fuel grade
درجه سوخت
fuel injection
سوخت رسانی
fuel air pump
بوستر سوخت
fuel manifold
چندراهی سوخت
fuel economy
اقتصاد سوخت
firer
سوخت انداز
chokes
دریچه سوخت
feeders
سوخت رسان
jet
سوخت پاش
avgas
سوخت طیاره
feeder
سوخت رسان
gas fuel
سوخت گازی
fossil fuels
سوخت سنگوارهای
choke
دریچه سوخت
choked
دریچه سوخت
colloidal propeller
سوخت کلوئیدی
fuel meter
سوخت سنج
feed tank
مخزن سوخت
chemical fuel
سوخت شیمیایی
natural gas firing
سوخت گاز طبیعی
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
Her face was sun-burnt.
صورتش درآفتاب سوخت
fuelling
سوخت گیری کردن
throttle
دستگاه کنترل سوخت
throttles
دستگاه کنترل سوخت
throttling
دستگاه کنترل سوخت
baf
ضریب تعدیل سوخت
refuels
تجدید سوخت کردن
throttled
دستگاه کنترل سوخت
breeder rocket
راکت سوخت ساز
to mend the fire
سوخت به اتش رساندن
air/fuel ratio
نسبت هوا به سوخت
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
refueled
تجدید سوخت کردن
refueled
سوخت گیری کردن
refuel
سوخت گیری کردن
peptized fuel
سوخت تغلیظ شده
refueling
سوخت گیری کردن
basal metabolism
سوخت و ساز پایه
refuelled
تجدید سوخت کردن
refuelled
سوخت گیری کردن
refuel
تجدید سوخت کردن
oilking
متصدی سوخت و اب کشتی
refuelling
تجدید سوخت کردن
refuelling
سوخت گیری کردن
feeder vessel
کشتی سوخت رسان
metabolic reaction
واکنش سوخت و سازی
feed pump
پمپ سوخت رسانی
refuels
سوخت گیری کردن
overfeed
زیاد سوخت رساندن به
liquid rocket
راکت سوخت مایع
injector nozzle
نازل سوخت پاش
regenerative gas firing
سوخت گازی رژنراتیو
fuelled
سوخت گیری کردن
diergolic
سوخت مایع ثابت
fuel tank vent
هواکش تانک سوخت
firing
عمل سوخت دادن
fuel supply pump
پمپ سوخت رسانی
specific fuel consumption
مصرف سوخت ویژه
spray carburetor
کاربراتور سوخت پاش
injector pump
پمپ تزریق سوخت
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
i felt sorry for him
دلم برایش سوخت
i fell pity for him
دلم برایش سوخت
hypergolic fuel
سوخت فوق حساس
fuel
سوخت گیری کردن
stokehold
محل سوخت ریزی
gasoline gels
سوخت تغلیظ شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com