Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
gear grinder
ماشین پرداخت چرخ دنده
Other Matches
bevel gear generator
ماشین رنده چرخ دنده مخروطی
automatic hobbing machine
ماشین فرز چرخ دنده مارپیچی خودکار
back gear
یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
polishing lathe
ماشین تراش پرداخت
cards
ماشین پرداخت پارچه
card
ماشین پرداخت پارچه
back gear shaft
محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
ungear
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
pinion
دنده پینیون دنده لایتناهی
pinioning
دنده پینیون دنده لایتناهی
pinions
دنده پینیون دنده لایتناهی
spur gear
دنده مهمیزی دنده خاردار
epicyclic transmission
یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
rougher
دنده دنده کننده
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
oil gear
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
sprocket
دنده چرخ زنجیرخور چرخ دنده
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
strict
یک دنده
costa
دنده
stricter
یک دنده
drives
دنده
drive
دنده
dependum
ته دنده
slat
دنده ها
slats
دنده ها
geap
دنده
gear
دنده
rib
دنده
strictest
یک دنده
gears
دنده
hard-nosed
یک دنده
spare ribs
سر دنده
geared
دنده
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
bendix
دنده بندیکس
transmissions
جعبه دنده
longitudinal
دنده طولی
bendix
دنده استارت
gear case
جعبه دنده
thread
دنده پیچ
pinions
جرخ دنده
gear level
دسته دنده
threads
دنده پیچ
transmission
جعبه دنده
gear box
جعبه دنده
gear cutter
دنده تراش
gearshift
دنده عوض کن
bevel gear
دنده مورب
bevel gear
دنده کرامویل
steering gear
دنده فرمان
steering gear
دنده سکان
transmission case
جعبه دنده
pinion
جرخ دنده
timber
دنده عرضی
reverse gears
دنده معکوس
toothed wheel
چرخ دنده
top radius
گردی سر دنده
cog
دنده چرخ
cogs
دنده چرخ
planetary gear
دنده خورشیدی
gear wheel
چرخ دنده
pinioning
جرخ دنده
gearshift
میله دنده
high speed
دنده سریع
pinwheel
چرخ دنده
rib
گوشت دنده
sprocket
دنده زنجیر
spur gear
دنده ملخی
rib
دنده میله
reverse gear
دنده معکوس
ribbed
دنده دار
grooved
دنده دار
geared
چرخ دنده
cross-rib
دنده ی قوس
sheath
تیزی دنده
cog
[cogwheel]
چرخ دنده
gearwheel
چرخ دنده
gearbox
جعبه دنده
gearboxes
جعبه دنده
chop
گوشت دنده
stave
دنده بشکه
cogged wheels
چرخ دنده ها
low gear
دنده کندکن
cog wheels
چرخ دنده ها
cogwheels
چرخ دنده ها
gears
چرخ دنده
gearing
جعبه دنده
gearwheels
چرخ دنده ها
cog wheel
چرخ دنده
cogged wheel
چرخ دنده
sheaths
تیزی دنده
frame
دنده عرضی
ratchet
دنده جغجغه ای
geared
جعبه دنده
drive mechanism
جعبه دنده
gear
جعبه دنده
gears
جعبه دنده
cramwheel
دنده مخروطی
cramwheel
دنده کرامویل
gear wheels
چرخ دنده ها
cogwheel
چرخ دنده
stick shift
دسته دنده
jackshaft
دنده دو در اتومبیل
jackshaft
دنده عقب
gear
چرخ دنده
shifting lever
دسته دنده
gearshifts
میله دنده
gearshifts
دنده عوض کن
worm gear
دنده مورب
external thread
دنده خارجی
worm gear
دنده مارپیچی
laticostate
دنده پهن
dependum angle
زاویه ته دنده
spareribs
گوشت دنده
french chop
گوشت دنده
wheelwork
چرخ دنده
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
grub screw
میله دنده دار
it serves him right
دنده اش هم نرم شود
gearbox position
وضعیت جعبه دنده
gears
پوشش دنده دار
spare ribs
گوشت دنده با استخوان
gear quadrant
ماهک جعبه دنده
inside thread
دنده داخلی قلاویز
transmission grease
گریس جعبه دنده
gear transmission ratio
نسبت دنده گیربکس
he broke his rib or something
دنده منده اش شکست
helical gear
چرخ دنده حلزونی
gear
پوشش دنده دار
hoisting gear
چرخ دنده بالابر
ratchets
ضامن چرخ دنده
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
gear box
جعبه دنده گیرباکس
ratchet
ضامن چرخ دنده
spiral gear
چرخ دنده حلزونی
high gear
دنده قوی خودرو
transmission oil
روغن جعبه دنده
pull gear
چرخ دنده بالابر
tricostate
سه دندهای دارای سه دنده
geared
پوشش دنده دار
worm gear
چرخ دنده حلزونی
magnetic gear shift
دسته دنده مغناطیسی
tumble gear
چرخ دنده واسطه
get up on the wrong side of the bed
<idiom>
از دنده چپ بلند شدن
transmission gear
چرخ دنده انتقال
nut
چرخ دنده ساعت
worm wheel
دنده کرمی شکل
gear in
درگیری دو چرخ دنده
racks
چرخ دنده دار
racked
چرخ دنده دار
rib
هرچیز شبیه دنده
bevel gearing
گیربکس دنده مخروطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com