Dictiornary-Farsi | مانده فعال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
active balance	مانده فعال


Other Matches

active	هدف فعال خط مشی فعال
hards	پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance	مانده راکد مانده غیرفعال
retort residue	ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing	پس مانده ابکشی پس مانده
residue check	بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
sthenic	فعال
go-ahead	فعال
smacking	فعال
active cell	سل فعال
strenuous	فعال
energetic	فعال
light footed	فعال
light foot	فعال
snell	فعال
astir	فعال
up	فعال
upping	فعال
smacker	فعال
upped	فعال
efective	فعال
commissioned <adj.>	فعال
active	فعال
operational	فعال
semiactive	نیمه فعال
passives	غیر فعال
active stock	موجودی فعال
activation	فعال سازی
active installation	تاسیسات فعال
activation barrier	سد فعال سازی
activation	فعال کردن
activator	فعال ساز
active installation	قسمت فعال
actinic rays	اشعه فعال
active sonar	ردیاب فعال
active therapy	درمان فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active window	پنجره فعال
acting	فعال کاری
actual output	بازداده فعال
actuator	فعال کننده
adrenergic	فعال شونده
active hydrogen	هیدروژن فعال
cycle stock	موجودی فعال
hot money	پول فعال
active sonar	سونار فعال
active lines	خطهای فعال
out of action	غیر فعال
optically active	فعال نوری
operating personnel	پرسنل فعال
active mine	مین فعال
enthalpy	حرارت فعال
active program	برنامه فعال
active site	محل فعال
kinetic energy	نیروی فعال
active site	موضع فعال
active file	پرونده فعال
active center	مرکز فعال
activates	فعال کردن
active index	شاخص فعال
trig	فعال سرحال
active avoidance	اجتناب فعال
active area	ناحیه فعال
active analysis	تحلیل فعال
active element	عنصر فعال
activating	فعال کردن
active device	دستگاه فعال
activate	فعال کردن
come alive <idiom>	فعال ماندن
active cell	سلول فعال
active carbon	کربن فعال
active centers	مراکز فعال
whip up <idiom>	فعال کردن
inactive	غیر فعال
active	فعال کنشی
active aircraft	هواپیمای فعال
spirituous	فعال سرزنده
activate	فعال کردن
passive	غیر فعال
active absorption	جذب فعال
active force	نیروی فعال
active file	فایل فعال
active index	ایندکس فعال
activate	فعال کردن
activated	فعال کردن
spiritous	فعال زنده
deposit	پس مانده
scrap	ته مانده
leftover	پس مانده
scrapped	ته مانده
loose ends	ته مانده
wearies	مانده
deposits	پس مانده
leavings	پس مانده
leavings	ته مانده
wearying	مانده
weary	مانده
wearied	مانده
scrapping	ته مانده
scraps	ته مانده
outworn	مانده
forwearied	مانده
forworn	مانده
picking	پس مانده
heels	پس مانده
heel tap	ته مانده
silt	ته مانده
scum	پس مانده
heel	پس مانده
dreg	پس مانده
draff	پس مانده
knub	پس مانده
loose end	ته مانده
residual	ته مانده
residual	مانده
fordone	مانده
tailing	پس مانده
refused	پس مانده
refuse	پس مانده
dross	پس مانده
remanent	پس مانده
remanence	مانده
fag end	ته مانده
recrementitious	پس مانده
recrement	پس مانده
remainder	مانده
refuses	پس مانده
residve	پس مانده
balance	مانده
refusing	پس مانده
balances	مانده
tailling	پس مانده
residue	پس مانده
residues	ته مانده
oversize materials rejects	مانده
fag ends	ته مانده
orts	پس مانده
riffraff	ته مانده
residues	پس مانده
offscourings	پس مانده
leftovers	پس مانده
residues	مانده
played out	مانده
residue	ته مانده
residue	مانده
active zone of well	حوزه فعال چاه
absorbo cel	سلولوز فعال شده
activated complex	کمپلکس فعال شده
activated cathode	کاتد فعال شده
activated charcoal	ذغال فعال شده
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
activity	فعال یا مشغول بودن
activities	فعال یا مشغول بودن
active labor force	نیروی کار فعال
activated carbon	ذغال فعال شده
active database	پایگاه دادههای فعال
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
activated charcoal	کربن فعال شده
active status	خط مشی فعال توپخانه
activation energy	انرژی فعال سازی
activated diffusion	پخش فعال شده
active sonar	رادار دریایی فعال
activated sludge	لجن فعال شده
activated carbon	کربن فعال شده
cationic	دارای کاتیون فعال
ce	تراشه فعال کننده
idle money	پول غیر فعال
inactivate	غیر فعال کردن
reactive current	جریان غیر فعال
pragmatics	فعال واقع بین
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
deactivating	غیر فعال کردن
deactivates	غیر فعال کردن
deactivated	غیر فعال کردن
deactivate	غیر فعال کردن
surface active agents	مواد فعال در سطح
overactive	فوق العاده فعال
go-getters	شخص فعال و زرنگ
go-getter	شخص فعال و زرنگ
go getter	شخص فعال و زرنگ
arm	خط وط وقفه فعال شده .
passive element	یکان غیر فعال
reactive power	توان غیر فعال
surfactants	مواد فعال در سطح
passive sonar	ردیاب غیر فعال
locked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
disabled <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
commissioning the ship	فعال کردن کشتی
reactivating	دوباره فعال کردن
reactivates	دوباره فعال کردن
reactivated	دوباره فعال کردن
pragmatic	فعال واقع بین
euchromatin	بخش فعال کروماتین
reactivate	دوباره فعال کردن
residual magnetism	مغناطیس مانده
residual stress	تنش پس مانده
residual schizophrenia	اسکیزوفرنی مانده
residuum	پس مانده تقطیر
scantling	باقی مانده

active balance

مانده فعال