English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
Other Matches
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
younker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
macaroon ماکارونی
macaroons ماکارونی
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
macaronic وابسته به ماکارونی
macaroni cheese ماکارونی با سس پنیر
noodle ماکارونی احمق
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
princox جوان ژیگولو جوان جلف
princock جوان ژیگولو جوان جلف
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
hard wheat گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
adolescents جوان
juvenescent نو جوان
callant جوان
yoth جوان
young persons جوان
adolescent جوان
younger جوان
beardless جوان
molls زن جوان
moll زن جوان
youth جوان
youths جوان
lass زن جوان
dells زن جوان
dell زن جوان
young جوان
lasses زن جوان
fries جوان
callan جوان
fry جوان
frying جوان
young and old پیر و جوان
playboys جوان دخترباز
playboy جوان دخترباز
playboy جوان عیاش
young population جمعیت جوان
nags اسب جوان
youthful جوان باطراوت
nagged اسب جوان
snot جوان گستاخ
nag اسب جوان
youngish نسبتا جوان
youngish جوان وار
young smith اسمیت جوان
playboys جوان عیاش
yong lion شیر جوان
floozy زن جوان بوالهوس
immature soil خاک جوان
boyo پسربچه جوان
gigolos جوان جلف
gigolo جوان جلف
juvenescent جوان شونده
beau جوان شیک
juvenescent تازه جوان
lionet شیر جوان
rejuvenation جوان سازی
insenescible همیشه جوان
peachick جوان خودفروش
puss دخترک زن جوان
swain جوان روستایی
trull دختر جوان
punks جوان ولگرد
punk جوان ولگرد
ephebophilia جوان خواهی
to die young جوان مردن
rejuvenated دوباره جوان کردن
young turk افسر جوان افراطی
cora [سر ستونی در شکل زن جوان]
juvenescence حالت جوان شدن
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
sow ماده خوک جوان
to wear one's years well خوب ماندن جوان
rejuvenesce دوباره جوان شدن
rejuveoize دوباره جوان کردن
rejuveoize دوباره جوان شدن
sowed ماده خوک جوان
skipjack جوان ژیگولووخود نما
hooligans جوان اوباش صفت
hooligan جوان اوباش صفت
rejuvenation دوباره جوان سازی
youth شباب شخص جوان
youths شباب شخص جوان
fillies دختر شوخ و جوان
filly دختر شوخ و جوان
sows ماده خوک جوان
agerasia پیر جوان نما
yoth شخص جوان جوانمرد
rejuvenates دوباره جوان کردن
rejuvenating دوباره جوان کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
chaperones نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperone همراه دختران جوان رفتن
You are 5 years younger than me. شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
chaperone نگهبان یاملازم خانمهای جوان
He is not young anymore. او [مرد] دیگر جوان ن [یست] .
narcissus جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
sweetbread تیموس حیوانات جوان دنبلان
chaperon نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperon همراه دختران جوان رفتن
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
gill flirt زن جوان سبک وهرزه دخترول
johnny جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
junker جوان نجیب زاده المانی
kitty دختر جوان زن سبک و جلف
kitties دختر جوان زن سبک و جلف
maids دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
maid دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
chaperones همراه دختران جوان رفتن
She doesnt like that young man. از آن جوان خوشش نمی آید
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
chaperons نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperons همراه دختران جوان رفتن
spring chicken <idiom> شخص جوان (بصورت منفی)
an unlicked cub جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
have an old head on young shoulders <idiom> جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
chaperon شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
chaperons شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
fuzz ریش تازه جوان کرکی شدن
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
chaperone شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
chaperones شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
dislocated در رفته
short tempered از جا در رفته
frenetical از جا در رفته
departed رفته
by inches رفته رفته
inchmeal رفته رفته
in process of time رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
gradually رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
thrawart در رفته
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
duenna زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
hope chest جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
interplant کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر
first and last روی هم رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
gone <adj.> از دست رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
in the a روی هم رفته
average روی هم رفته
all in all روی هم رفته
madding از کوره در رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
day a day روی هم رفته
off shade رنگ رفته
red-hot ازجادر رفته
overalls رویهم رفته
averaged روی هم رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
averages روی هم رفته
averagly روی هم رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
averaging روی هم رفته
in the lump روی هم رفته
cavetto [پخی تو رفته]
altogether روی هم رفته
overall رویهم رفته
all told روی هم رفته
on a par روی هم رفته
extinct ازبین رفته
neater شسته و رفته
neatest شسته و رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
pallid رنگ رفته
emaciated گوشت رفته
consumptive تحلیل رفته
chafed پوست رفته
exhausted تحلیل رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
jitters از کوره در رفته
overseen غلط رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com