Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
To sell at coast price .
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
Other Matches
cost plus pricing
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
plaster background
مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
cost prices
قیمت تمام شده
spot price
قیمت تمام شده
cost price
قیمت تمام شده
cost ledger
دفتر قیمت تمام شده
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
cost of goods manufactured
قیمت تمام شده تولید
prime cost
قیمت تمام شده محصول
basing point pricing
قیمت تمام شده کالا
factor cost
قیمت تمام شده عامل تولید
at the full landed cost price
قیمت تمام شده کالا در مقصد
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
flattest
تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flat
تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
finishing
تمام کاری
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
cost plus contract
قرارداد براساس قیمت تمام شده به اضافه درصدی به عنوان سود
full time
پیوسته کاری تمام وقت
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
cost records
مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
cost of goods purchased
قیمت تمام شده کالای خریداری شده
cost accounting
حسابداری قیمت تمام شده حسابداری صنعتی
bituminous binder
مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
hot valve clearance
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
cost accounting
حسابداری قیمت تمام شده حسابداری هزینه حسابداری صنعتی
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
inoculates
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculating
مایه کوبی کردن اغشتن
to key a piano
مایه پیانویی رادرست کردن
inoculated
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculate
مایه کوبی کردن اغشتن
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
current standard cost
مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software
نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
leg attack and waist control
زیر یک خم با عوض کردن دست با مایه سر و ته یکی مخالف
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
underprice
قیمت پایین تراز قیمت بازار
local area network
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
bid
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
calculate
حساب کردن
numerate
حساب کردن
to figure up
حساب کردن
calculated
حساب کردن
compute
حساب کردن
to count up
حساب کردن
cipher
حساب کردن
sums
حساب کردن
calculates
حساب کردن
misreckon
بد حساب کردن
account
حساب کردن
minculculate
بد حساب کردن
to cast up
حساب کردن
miscalculating
بد حساب کردن
computed
حساب کردن
cyphers
حساب کردن
count
حساب کردن
figuring
حساب کردن
counted
حساب کردن
miscalculated
بد حساب کردن
sum
حساب کردن
counting
حساب کردن
figures
حساب کردن
computes
حساب کردن
counts
حساب کردن
undercharge
کم حساب کردن
ciphers
حساب کردن
figure
حساب کردن
miscalculate
بد حساب کردن
miscalculates
بد حساب کردن
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price
فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
normal price
قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price
شبه قیمت قیمت ضمنی
last price
اخرین قیمت حداقل قیمت
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
values
قیمت کردن
apprising
قیمت کردن
apprises
قیمت کردن
valuing
قیمت کردن
value
قیمت کردن
apprise
قیمت کردن
tallying
باچوبخط حساب کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
tallied
با چوب خط حساب کردن
miscalculate
اشتباه حساب کردن
miscalculating
اشتباه حساب کردن
tally
باچوبخط حساب کردن
tally
با چوب خط حساب کردن
tallying
با چوب خط حساب کردن
tallied
باچوبخط حساب کردن
overcharge
زیاد حساب کردن
settles
تصفیه حساب کردن
tallies
با چوب خط حساب کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool
کسیرااحمق حساب کردن
miscalculated
اشتباه حساب کردن
recalculate
دوباره حساب کردن
miscast
غلط حساب کردن
check out
تصفیه حساب کردن
settle
تصفیه حساب کردن
miscalculates
اشتباه حساب کردن
miscast
حساب غلط کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
tallies
باچوبخط حساب کردن
put two and two together
<idiom>
حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
overcharging
در قیمت اجحاف کردن
appraisals
تعیین قیمت کردن
overcharge
در قیمت اجحاف کردن
cost
قیمت گذاری کردن
overcharged
در قیمت اجحاف کردن
appraisal
تعیین قیمت کردن
overcharges
در قیمت اجحاف کردن
pony
ریز تسویه حساب کردن
scores
حساب کردن بحساب اوردن
poney
ریز تسویه حساب کردن
scored
حساب کردن بحساب اوردن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score
حساب کردن بحساب اوردن
compute
حساب کردن تخمین زدن
computed
حساب کردن تخمین زدن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
misreckon
بد شمردن حساب غلط کردن
To gauge the situation and act accordingly.
حساب کار خود را کردن
computes
حساب کردن تخمین زدن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
ponies
ریز تسویه حساب کردن
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
to run away with
تمام کردن
attained
تمام کردن
to fill out
تمام کردن
attains
تمام کردن
attain
تمام کردن
to finish off
تمام کردن
to eat up
تمام کردن
attaining
تمام کردن
to see out
تمام کردن
fulfill
تمام کردن
fiddle away
تمام کردن
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
get through
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
fulfills
تمام کردن
fulfilling
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
fulfil
تمام کردن
go through with
<idiom>
تمام کردن
forth
تمام کردن
to see through
تمام کردن
run out of
تمام کردن
integrate
تمام کردن
integrates
تمام کردن
integrating
تمام کردن
use up
تمام کردن
overcharging
قیمت اضافی غلو کردن
overcharges
قیمت اضافی غلو کردن
price market
وضع کردن قیمت در انحصار
price setter
قیمت وضع کردن در انحصار
overcharged
قیمت اضافی غلو کردن
overcharge
قیمت اضافی غلو کردن
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
i reckon
روی دوستی کسی حساب کردن
to apply for written testimony
استشهاد تمام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com