English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
to lose one's nerves متانت را از دست دادن
Other Matches
sobriety متانت
self-possession متانت
calmness متانت
sedately با متانت
placidity متانت
solemnness متانت
gravitas متانت
collectedness متانت
staidness متانت
equanimity متانت
sedateness متانت
self possession متانت
impassivity متانت
presence of mind متانت
serene متانت
ungraceful عاری از متانت
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
houses منزل دادن پناه دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
promote ترفیع دادن ترویج دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
order سفارش دادن دستور دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
house منزل دادن پناه دادن
housed منزل دادن پناه دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com