Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English
Persian
mechanical translator
مترجم ماشینی
Other Matches
compiler
مترجم برنامه مترجم
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
latimeria
مترجم
interpreter
مترجم
interpreters
مترجم
dragoman
مترجم
translator
مترجم
translators
مترجم
language translator
مترجم زبان
technical translator
مترجم فنی
interpreters
مترجم شفاهی
interpreter
مترجم شفاهی
input translator
مترجم ورودی
input translator
مترجم اولیه
languages
برنامهای که به عنوان مترجم
language
برنامهای که به عنوان مترجم
input data translator
مترجم دادههای اولیه
to act as interpreter for somebody
مترجم کسی بودن
dynamic address translate
مترجم ادرس پویا
dynamic address translate
مترجم نشانی پویا
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
cbasic
یک کامپایلر مشهور زبان برنامه نویسی که بسیارسریعتر از مترجم BASIC میباشد
binding time
زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
directive
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
directives
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
mechanized
ماشینی
mechanician
ماشینی
mechanical
ماشینی
machine made
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanized
ماشینی شده
machine tools
ابزار ماشینی
robot
ادم ماشینی
robots
ادم ماشینی
drill press vise
گیره ماشینی
mechanical welding
جوشکاری ماشینی
machinery steel
فولاد ماشینی
mass production
تولید ماشینی
mechanical language
زبان ماشینی
mechanical production
تولید ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
mechanical translation
ترجمه ماشینی
machine ringing
زنگ ماشینی
lawn sprinkler
اب پاش ماشینی
machine shop tool
ابزار ماشینی
mechnical
ماشینی صنعتی
automatons
ادم ماشینی
automaton
ادم ماشینی
octane
سوخت ماشینی
tufted rugs
فرش ماشینی
machine tool
ابزار ماشینی
mechanization
ماشینی کردن
mechanisms
قطعه ماشینی
mechanism
قطعه ماشینی
power saw
اره ماشینی
factory rugs
فرش ماشینی
mechanized data
دادههای ماشینی
manipulator
دست ماشینی
artificial intelligence
هوش ماشینی
crosscut saw
اره گرد ماشینی
automation
ماشینی شدن تولید
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
gynoid
نوع زن ادم ماشینی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
machinery castings
ریخته گری ماشینی
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
mechanistic theory
نظریه ماشینی نگری
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
clocks
ماشینی که زمان را نشان میدهد
winepress
ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
barker
کارگر یا ماشینی که پوست میکند
bordering machine
ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
ingrain
فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
businesses
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
droid
یک ادم ماشینی شبیه انسان
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
pulsator
ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
caloric engine
ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
badge reader
ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
appliance
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
appliances
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
automation
افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to have packed up
[British E]
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
perforator
ماشینی که روی کاغذ سوراخها را پانج میکند
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
manifold writer
ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
to conk out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
manifolder
ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
wiretapper
جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
DDC
ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
CNC
ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
reperforator
ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
burster
ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
ball and socket joint
[مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
power loom
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
dnc
Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
robotics
زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است
cam
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
reperforator
ماشینی که نوار کاغذی را سوراخ میکند ارسال کننده نوارپانچ شده متصل به هم
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
slewing
سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
magnetic tapes
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است
magnetic tape
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
readers
ماشینی که سوراخهای پانچ شده را روی نوار کاغذی یا سیگنالهای روی نوار مغناطیسی را می خواند
reader
ماشینی که سوراخهای پانچ شده را روی نوار کاغذی یا سیگنالهای روی نوار مغناطیسی را می خواند
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
hooks
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hook
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
decollator
ماشینی که موضوعات مختلف را به ورقههای مجزا تبدیل میکند و یا جدا کردن موضوعات تکه تکه به قط عات جدا
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
brussels
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
jute fiber
[الیاف کنف که از ساقه این گیاه تیه می شوند. در فرش های ماشینی از کنف بین تار و پود استفاده می شود و در بعضی از فرش های هندی و چینی آنرا با مخلوط پنبه در تار استفاده می کنند.]
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com