Total search result: 201 (17 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
king of arms |
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی |
|
|
Other Matches |
|
cess |
تشخیص وتعیین مالیات |
heraldry |
ایین وتشریفات نشانهای خانوادگی |
hatchment |
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود |
majordomo |
متصدی امور خانوادگی |
major-domos |
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا |
major-domo |
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا |
major domo |
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا |
escutcheon |
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار |
aiming field |
نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است |
necrologist |
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه |
air dispatcher |
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما |
heraldry |
نجباوعلائم نجابت خانوادگی نشان نجابت خانوادگی |
taximan |
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند |
micr |
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد. |
recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
exception |
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد |
exceptions |
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد |
piped |
نشانهای |
pipe |
نشانهای |
the peculiarities of mammals |
نشانهای اختصاصی پستانداران |
relational database management system |
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند |
relational database |
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند |
pontificalia |
جامه و نشانهای اسقفی لباس رسمی |
operator |
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند. |
operators |
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند. |
domestic |
خانوادگی |
familial |
خانوادگی |
flags |
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
flag |
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
family names |
اسم خانوادگی |
family name |
نام خانوادگی |
family name |
اسم خانوادگی |
family farm |
مزرعه خانوادگی |
family names |
نام خانوادگی |
nobility |
اصالت خانوادگی |
blazon |
نشان خانوادگی |
clannishness |
هواداری خانوادگی |
homophyly |
شباهت خانوادگی |
washerwoman |
زن رختشوی خانوادگی |
household system |
نظام خانوادگی |
family industry |
صنعت خانوادگی |
family asset |
دارائی خانوادگی |
surname |
نام خانوادگی |
family allowances |
مقرری خانوادگی |
removed |
فاصله خانوادگی |
domestic problem |
مساله خانوادگی |
emblazonry |
نشان خانوادگی |
surnames |
نام خانوادگی |
patronymic |
نام خانوادگی |
family background |
پیشینه خانوادگی |
noughts and crosses |
یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود |
symbolically |
دستوری که در قالب نشانهای است و نه به صورت اعداد دودویی |
quantifier |
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد |
symbolic |
دستوری که در قالب نشانهای است و نه به صورت اعداد دودویی |
vendetta |
دشمنی خونی خانوادگی |
family neurosis |
روان رنجوری خانوادگی |
vendettas |
دشمنی خونی خانوادگی |
domestically |
بطور خانوادگی و اهلی |
coat armour |
زره ونشانهای خانوادگی |
identification |
تشخیص تشخیص دادن |
role indicator |
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص |
prompt |
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود |
PRN |
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد |
prompts |
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود |
prompted |
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود |
blazonry |
علامت یانشان نجابت خانوادگی |
maiden name |
نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن |
maiden names |
نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن |
tied down <idiom> |
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن |
emblazon |
بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن |
scutcheon |
سپر سپرحاوی نشان خانوادگی |
highbred |
دارای تربیت یانجابت خانوادگی |
hestia |
الهه اجاق خانوادگی وشهرها |
identification friendly or foe |
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار |
benchmarks |
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست |
benchmark |
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست |
check |
نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است |
symbolically |
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد |
symbolic |
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد |
trashcan |
نشانهای که مثل سط ل آشغال است و هر فایلی که وارد آن شود پاک میکند |
checks |
نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است |
checked |
نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است |
trashcans |
نشانهای که مثل سط ل آشغال است و هر فایلی که وارد آن شود پاک میکند |
blood feud |
کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین |
He cant be tied down to family life. |
پای بند زندگی خانوادگی نیست |
ends |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
ended |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
end |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
bench mark |
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود |
groups |
نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست |
group |
نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست |
Recycle Bin |
نشانهای روی صفحه نمایش ویندوزکه مانند محل نگهداری کاغذهای بیهوده است |
scroll |
میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد |
scrolls |
میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد |
pewage |
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند |
suitcase |
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند |
suitcases |
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند |
My Computer |
نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است |
selection |
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد |
selections |
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد |
delimiter |
1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان |
wild card character |
نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد |
runners |
متصدی |
clerk |
متصدی |
warden |
متصدی |
in charge |
متصدی |
responsible |
متصدی |
runner |
متصدی |
vacant |
بی متصدی |
clerks |
متصدی |
user |
متصدی |
operators |
متصدی ها |
users |
متصدی ها |
operators |
متصدی |
quartermasters |
متصدی |
quartermaster |
متصدی |
operator |
متصدی |
incumbents |
متصدی |
operator |
متصدی |
incumbent |
متصدی |
auctioneer |
متصدی حراج |
operator |
متصدی دستگاه |
auctioneer |
متصدی مزایده |
groundskeeper |
متصدی زمین |
machine operator |
متصدی ماشین |
freshwater king |
متصدی اب شیرین کن |
receiver |
متصدی دریافت |
auctioneers |
متصدی حراج |
litter bearer |
متصدی برانکارد |
operators |
متصدی دستگاه |
operators |
متصدی ماشین |
receivers |
متصدی دریافت |
operator |
متصدی ماشین |
auctioneers |
متصدی مزایده |
infirmarian |
متصدی بیمارستان |
fitter |
متصدی نصب |
harbour master |
متصدی بندر |
fitters |
متصدی نصب |
acting |
کفیل متصدی |
yard man |
متصدی محوطه |
winch driver |
متصدی دوار |
adman |
متصدی اعلانات |
ammunition handler |
متصدی مهمات |
supplier |
متصدی ملزومات |
time keeper |
متصدی اوقات |
cataloger |
متصدی کاتالوگ |
cataloguer |
متصدی کاتالوگ |
signalman |
متصدی علائم |
salespeople |
متصدی فروش |
salesperson |
متصدی فروش |
officers |
مامور متصدی |
officer |
مامور متصدی |
turf accountants |
متصدی شرطبندی |
curators |
نگهبان متصدی |
curator |
نگهبان متصدی |
receptionist |
متصدی پذیرش |
salespersons |
متصدی فروش |
signal man |
متصدی علائم |
chartulary |
متصدی بایگانی |
radarman |
متصدی رادار |
radar operator |
متصدی رادار |
radar man |
متصدی رادار |
suppliers |
متصدی ملزومات |
unattended |
بدون متصدی |
rulings |
رایج متصدی |
ruling |
رایج متصدی |
operator console |
پیشانه متصدی |
radio operator |
متصدی بی سیم |
operator command |
فرمان متصدی |
radioman |
متصدی بی سیم |
turf accountant |
متصدی شرط بندی |
stevedores |
متصدی بارگیری و تخلیه |
stevedore |
متصدی بارگیری و تخلیه |
officer |
متصدی ضابط عدلیه |
forwarding agent |
متصدی حمل ونقل |
church warden |
متصدی دارایی کلیسا |
officers |
متصدی ضابط عدلیه |
liquidator |
متصدی امورتصفیه شرکت |
liquidators |
متصدی امورتصفیه شرکت |
data entry operator |
متصدی داده دهی |
boiler maker |
متصدی دیگ بخار |
heater |
متصدی گرم کردن |
heaters |
متصدی گرم کردن |
biddy |
متصدی نظافت خانه |
titular |
متصدی دارای عنوانی |
ammunition handler |
متصدی جابجایی مهمات |
army postal clerk |
متصدی پست ارتشی |
forwarder |
متصدی حمل و نقل |
common carrier |
متصدی حمل ونقل |
contracting officer |
افسر متصدی پیمان |
fish warden |
متصدی امور شیلات |
orchardist |
متصدی باغ میوه |
plate layer |
متصدی تعمیر خط اهن |
peripheral equipment operator |
متصدی تجهیزات جانبی |
oilking |
متصدی سوخت و اب کشتی |
liftman |
اسانسورچی متصدی اسانسور |
word processing operator |
متصدی پردازش کلمه |
watertender |
متصدی مخازن اب ناو |
mess treasurer |
متصدی صندوق باشگاه |