English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
clerk of the scale متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه
Other Matches
weigh out توزین سوارکار و زین و یراق پیش از مسابقه
postboy سوارکار مسابقه
boys سوارکار مسابقه اسبدوانی
boy سوارکار مسابقه اسبدوانی
mounts اسب مسابقه با سوارکار مانت
mount اسب مسابقه با سوارکار مانت
driving بردن مسابقه در نتیجه فشارزیاد سوارکار
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
necrologist متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
scalage توزین
weighting توزین
weigh-in توزین
weigh-ins توزین
weigh in توزین
taximan متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
weighting bottle فرف توزین
weigher توزین کننده
acid weighing tank فرف توزین اسید
duplex weighting bottle بطری دو دردار توزین
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
proportioning توزین شن و ماسه و سیمان و اب جهت تهیه بتن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
jockeys سوارکار
knights سوارکار
knighting سوارکار
knight سوارکار
jockey سوارکار
horsewomen سوارکار
horsewoman سوارکار
knighted سوارکار
horse man سوارکار
jockette سوارکار زن
valeted خدمتگزار سوارکار
valet خدمتگزار سوارکار
jump rider سوارکار در پرش
valeting خدمتگزار سوارکار
valets خدمتگزار سوارکار
bug boy سوارکار مبتدی
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
eclipse award جایزه سوارکار ممتاز سال
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
charley horse کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
silks ژاکت و کلاه مخصوص سوارکار یا ارابه ران
set down معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
joint دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
weigh-ins وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
weigh in وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
weigh-in وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
runners متصدی
quartermaster متصدی
quartermasters متصدی
responsible متصدی
clerks متصدی
runner متصدی
clerk متصدی
in charge متصدی
operator متصدی
user متصدی
operators متصدی ها
users متصدی ها
incumbent متصدی
warden متصدی
operators متصدی
incumbents متصدی
vacant بی متصدی
operator متصدی
litter bearer متصدی برانکارد
operator متصدی دستگاه
radio operator متصدی بی سیم
operators متصدی ماشین
operators متصدی دستگاه
signalman متصدی علائم
signal man متصدی علائم
operator متصدی ماشین
infirmarian متصدی بیمارستان
unattended بدون متصدی
machine operator متصدی ماشین
freshwater king متصدی اب شیرین کن
harbour master متصدی بندر
receivers متصدی دریافت
receiver متصدی دریافت
auctioneer متصدی مزایده
auctioneer متصدی حراج
fitters متصدی نصب
auctioneers متصدی مزایده
auctioneers متصدی حراج
fitter متصدی نصب
radar man متصدی رادار
radar operator متصدی رادار
radioman متصدی بی سیم
operator console پیشانه متصدی
operator command فرمان متصدی
groundskeeper متصدی زمین
ruling رایج متصدی
turf accountants متصدی شرطبندی
salesperson متصدی فروش
salespeople متصدی فروش
salespersons متصدی فروش
chartulary متصدی بایگانی
yard man متصدی محوطه
supplier متصدی ملزومات
adman متصدی اعلانات
curators نگهبان متصدی
receptionist متصدی پذیرش
cataloger متصدی کاتالوگ
curator نگهبان متصدی
officer مامور متصدی
radarman متصدی رادار
suppliers متصدی ملزومات
officers مامور متصدی
time keeper متصدی اوقات
rulings رایج متصدی
winch driver متصدی دوار
ammunition handler متصدی مهمات
cataloguer متصدی کاتالوگ
acting کفیل متصدی
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
heaters متصدی گرم کردن
biddy متصدی نظافت خانه
army postal clerk متصدی پست ارتشی
ammunition handler متصدی جابجایی مهمات
heater متصدی گرم کردن
orchardman متصدی باغ میوه
orchardist متصدی باغ میوه
turf accountant متصدی شرط بندی
boiler maker متصدی دیگ بخار
majordomo متصدی امور خانوادگی
titular متصدی دارای عنوانی
forwarder متصدی حمل و نقل
liftman اسانسورچی متصدی اسانسور
keypunch operator متصدی منگنه زنی
liquidators متصدی امورتصفیه شرکت
liquidator متصدی امورتصفیه شرکت
officers متصدی ضابط عدلیه
officer متصدی ضابط عدلیه
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
hold captain متصدی انبار کشتی
carriers متصدی حمل و نقل
carrier متصدی حمل و نقل
oilking متصدی سوخت و اب کشتی
my p متصدی پیش ازمن
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
data entry operator متصدی داده دهی
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
pressman متصدی ماشین چاپ
wagoner متصدی حمل ونقل
contracting officer افسر متصدی پیمان
prontonotary متصدی امضاء احکام
forwarding agent متصدی حمل ونقل
common carrier متصدی حمل ونقل
word processing operator متصدی پردازش کلمه
pressmen متصدی ماشین چاپ
prothonotary متصدی امضاء احکام
stoker متصدی سوخت کوره
teletypist متصدی دوره نگاره
watertender متصدی مخازن اب ناو
time keeper متصدی اوقات کار
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
fish warden متصدی امور شیلات
church warden متصدی دارایی کلیسا
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
signal boxes توقف گاه متصدی علائم
gamekeeper متصدی جانوران شکاری قرقچی
engineman درجه دار متصدی موتور
gamekeepers متصدی جانوران شکاری قرقچی
stickboy متصدی نگهداری چوبهای هاکی
throttleman متصدی دستگیره سرعت ناو
time keeper متصدی ثبت اوقات کار
firemen متصدی اتش خانه موتور
fireman متصدی اتش خانه موتور
to put in possession مالکیت دادن متصدی کردن
pointer متصدی کنترل درجه توپ
pointers متصدی کنترل درجه توپ
checkman متصدی کنترل اب دیگ بخار
vigorish سود متصدی شرط بندی
stevedore متصدی بارگیری و حمل و نقل
stevedore متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
bee-keeper متصدی نگهداری از زنبور عسل
billposter متصدی نصب اعلانات بدیوارهاوغیره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com