English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
English Persian
It belongs to him personally. متعلق بشخص اوست
Other Matches
laic وابسته بشخص دنیوی وغیرروحانی
ambivalence توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
it is he that اوست که
to rank the soldiers اوست
he is if the right حق با اوست
it is up to him to با اوست که
the fault lies with him تقصیر با اوست
it is mortal to him کشنده اوست
that right inheres in him این حق اوست
it is usual with him معمول اوست
it is his fault تقصیر اوست
is that her ایا اوست
In that case he is right. د رآنصورت حق با اوست
he is f. her مایل اوست
it is a libel on him مایه ابروئی اوست
batter توپزنی که نوبت اوست
it is under his nose درست جلوچشم اوست
it is under his nose پیش روی اوست
it is personal to himself مال شخص اوست
imeant his brother مقصودم برادر اوست
it is his very own مال خود اوست
batters توپزنی که نوبت اوست
the goods are orlie in pledge کالا در گرو اوست
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
he loves herher to d. دیوانه عشق اوست
demonist کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
striker کروکه بازی که نوبت اوست
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
it depends on his approval منوط به موافقت و تصویب اوست
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
noah ark کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
that is his look این کار وابسته بخود اوست
he has the p of forgiving بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
it is his p to forgive بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
the observed of all observers کسیکه توجه همه سوی اوست
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
thereof=of that متعلق به ان
appurtenant متعلق
anaclitic متعلق به
dependent متعلق
thereof متعلق به ان
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
heraldic متعلق به منادی
my متعلق بمن
hempen متعلق به شاهدانه
hereof متعلق باین
hypnic متعلق بخواب
alary متعلق به بال
conventual متعلق بخانقاه
attached مربوط متعلق
adamic متعلق به ادم
therof متعلق بان
arcadian متعلق به ارکاد
subscriber's line خط متعلق به مشترک
bridal متعلق بعروس
chromic متعلق به کرومیوم
our متعلق بما
gallio ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
then متعلق بان زمان
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
archiepiscopal متعلق به اسقف بزرگ
acromial متعلق بنوک شانه
waterside متعلق به کناردریا ساحل
oversea متعلق بماوراء دریاها
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
government owned industries صنایع متعلق بدولت
ci devant متعلق بدوره سابق
proprietary متعلق به ملاک وابسته به مالک
stablemate اسب مسابقه متعلق به یک گروه
hostile متعلق به دشمن خصومت امیز
accipitrine متعلق به مرغان شکاری بازمانند
alar متعلق به پیوندگاه درخت یابرگ
non-human غیر متعلق به نژاد انسان
epigraphical سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
epigraphic سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
non human غیر متعلق به نژاد انسان
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
quicquid plantatur solo , solo cedit منضمات و نمائات زمین متعلق به ان است
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
this house belong tome این خانه متعلق بمن است
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
common متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
transmarine واقع در انسوی دریا متعلق به ماوراء بحار
private متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
privates متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
libraries مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
library مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
commonest متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
associated company شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
commoners متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
extra atmospheric متعلق بفضای بیرون ازجو خارج الجوی
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
encipher تبدیل متعلق به کد محافظت شده توسط سیستم رمز گذار
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
neotropical متعلق به امریکای جنوبی ونواحی گرمسیری امریکای شمالی
Medici Mamluk rug قالی مدیسه مملوک [این فرش متعلق به قرن شانزدم میلادی می باشد که به تازگی کشف و در موزه پالازو ایتالیا نگهداری می شود و دارای سه ترنج هشت وجهی است.]
pertain مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
your مربوط به شما متعلق به شما
individuals منحصر بفرد متعلق بفرد
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
individual منحصر بفرد متعلق بفرد
appertain مربوط بودن متعلق بودن
praetorial متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com