Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
to suspend somebody's sentence on probation
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
to place somebody on probation
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
Other Matches
to be on probation
دوره آزمایشی داشتن
postpone
به تعویق انداختن
suspends
به تعویق انداختن
suspending
به تعویق انداختن
suspend
به تعویق انداختن
to put off
به تعویق انداختن
postponing
به تعویق انداختن
postpones
به تعویق انداختن
postponed
به تعویق انداختن
to defer
به تعویق انداختن
to postpone
به تعویق انداختن
to delay
به تعویق انداختن
to stay something
موقتا به تعویق انداختن
[قانون]
on probation
در دوره تعلیق مجازات
to be on probation
در دوره تعلیق مجازات
to be on probation
در دوره تعلیق مجازات بودن
to give a suspended sentence
[British E]
حکم دوره تعلیق مجازات دادن
reprieves
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieving
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved
مجازات کسی را بتعویق انداختن
IRQ
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
experimental archaeology
باستان شناسی آزمایشی
to abort an experiment
آزمایشی را ناتمام قطع کردن
cooling off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
bread-board
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
interregnums
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
mora
تعویق
procrastination
تعویق
supersedure
تعویق
deferment
تعویق
retardment
تعویق
postponement
تعویق
postponements
تعویق
retardation
تعویق
suspense
در حال تعویق
cunctation
مکث تعویق
imparlance
تعویق دعوا
procrastinator
تعویق انداز
supersedure
تعویق اندازی
prorogation
اطاله تعویق
put off
عذر تعویق
abeyance or adeyancy
تعلیق تعویق
postponemnet of inception
تعویق شروع کار
suspension of the game
تعویق و تاخیر بازی
deferred dobit
تعویق در پرداخت هزینه
suspensory
موجب تعویق بیضه بند
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
colporteur
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
plea in abatement
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
reprimands
مجازات
reprimanding
مجازات
reprimand
مجازات
retribution
مجازات
penalty
مجازات
rocket
[British E]
مجازات
wite
مجازات
pains and penalties
مجازات
castigation
مجازات
penalties
مجازات
reprimanded
مجازات
sanctions
مجازات
sanctioned
مجازات
the lash
مجازات
sanction
مجازات
sanctioning
مجازات
punishment
مجازات
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
divine legislation
تشدید مجازات
agravation of punishment
تشدید مجازات
accessory punishment
مجازات تبعی
capital punishment
اعدام مجازات
punish
مجازات کردن
castigator
مجازات کننده
punished
مجازات کردن
sanction
مجازات کردن
punishes
مجازات کردن
punishable
مستحق مجازات
communication of punishment
ابلاغ مجازات
commutation
تخفیف مجازات
capital punishment
مجازات اعدام
doom
حکم مجازات
sanctions
مجازات کردن
punishment
کیفر مجازات
suspended sentence
مجازات تعلیقی
punishable
قابل مجازات
suspended sentences
مجازات تعلیقی
culpable
قابل مجازات
sentence
حکم به مجازات
sentences
حکم به مجازات
sentencing
حکم به مجازات
probation
تعلیق مجازات
death penalty
مجازات اعدام
sanctioned
مجازات کردن
sanctioning
مجازات کردن
punishability
مجازات کردنی
punishability
قابلیت مجازات
punishment of a minor offence
مجازات تکدیری
reformative punishment
مجازات تادیبی
reprieval
تعلیق مجازات
severe punishment
مجازات شاق
supplementary punishment
مجازات تکمیلی
suspension of punishment
تعلیق مجازات
theories of punishment
فلسفه مجازات
theories of punishment
اهداف مجازات
to death penalty
اعدام مجازات
absolution
انصراف از مجازات
principal punishment
مجازات اصلی
fasces
قدرت مجازات
disciplinary punishment
مجازات انضباطی
deterrent punishment
مجازات ارعابی
deterrennt punishment
مجازات ترهیبی
degrading punishment
مجازات ترذیلی
degradatory punishment
مجازات ترذیلی
culpability
قابلیت مجازات
criminous
مستحق مجازات
punitory
متضمن مجازات
forfeitable
قابل مجازات
pecuniary punishment
مجازات نقدی
to get ticked off
[British E]
<idiom>
مجازات شدن
to get a rocket
[British E]
<idiom>
مجازات شدن
mitigation of punishment
تخفیف مجازات
pecuniary penalty
مجازات مالی
pecuniary pumishment
مجازات نقدی
culpable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
censure
مجازات
[اصطلاح روزمره]
finger-wagging
مجازات
[اصطلاح روزمره]
on probation
به شرط تعلیق مجازات
punishable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
reproof
مجازات
[اصطلاح روزمره]
actionable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
sanctioned
تصدیق مجازات اقتصادی
reprieving
تعلیق اجرای مجازات
reprieves
تعلیق اجرای مجازات
reprieved
تعلیق اجرای مجازات
reprieve
تعلیق اجرای مجازات
suit the punishment to the crime
انطباق مجازات بر جرم
commutation
تبدیل مجازات به اخف
sanctioning
تصدیق مجازات اقتصادی
sanction
تصدیق مجازات اقتصادی
chargeable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
it is death to
مجازات 0000مرگ است
penal code
قانون مجازات عمومی
penal codes
قانون مجازات عمومی
chargeable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
sanctions
تصدیق مجازات اقتصادی
punishable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
punishes
مجازات کردن کیفر دادن
punished
مجازات کردن کیفر دادن
punish
مجازات کردن کیفر دادن
lictor
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com