Dictiornary-Farsi | مجاز منفصل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
free	مجاز منفصل
freed	مجاز منفصل
freeing	مجاز منفصل
frees	مجاز منفصل


Other Matches

piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
disconnected	منفصل
off line	منفصل
detached	منفصل
disjunct	منفصل
severs	منفصل کردن
sever	منفصل کردن
disconnecting	منفصل کردن
caste	طبقه منفصل
castes	طبقه منفصل
severed	منفصل کردن
to get one's mittimus	منفصل شدن
severing	منفصل کردن
to get the mitten	منفصل شدن
discontinuous	منفصل ناپیوسته
accessories	نمائات منفصل
expulse	منفصل کردن
acondylous	منفصل بی اتصال
acondylose	منفصل بی اتصال
disjoin	منفصل متلاشی
disconnectedly	بطور منفصل
disarticulate	منفصل شدن
disconnects	منفصل کردن
disconnect	منفصل کردن
broken	منقطع منفصل
reduced employees	کارمندان منفصل گردیده
detached shock wave	موج ضربهای منفصل
caste system	نظام طبقهای منفصل
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharges	منفصل یااخراج کردن
dismiss	منفصل کردن یکان مرخص
dismissing	منفصل کردن یکان مرخص
dismisses	منفصل کردن یکان مرخص
cirrus	لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
expel	منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled	منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling	منفصل کردن بزور خارج کردن
dismisses	منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expels	منفصل کردن بزور خارج کردن
dismiss	منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing	منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
authorrized	مجاز
lawful	مجاز
permissive	مجاز
authorized	مجاز
admissibll	مجاز
admittable	مجاز
allowable	مجاز
rated	مجاز
certified	مجاز
at liberty	مجاز
permitted	مجاز
legal	مجاز
tropologic	مجاز
authorised	مجاز
allowed	مجاز
permissible	مجاز
toluene	حد مجاز
licensed	مجاز
admissible	مجاز
commissioned	مجاز
licensable	مجاز
metonymy	مجاز
authorise	مجاز نمودن
authorized bank	بانک مجاز
authorized allowance	سهمیه مجاز
authorised clerk	واسطه مجاز
working load	بار مجاز
allowed vibrations	ارتعاشهای مجاز
legitimised	مجاز کردن
fair game	شکار مجاز
not allowed	غیر مجاز
allowable cargo load	بار مجاز
legitimized	مجاز کردن
allowable level	تراز مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
allowable load	بار مجاز
licensing hours	زمان مجاز
allowable stress	تنش مجاز
legitimizing	مجاز کردن
working stress	تنش مجاز
legitimizes	مجاز کردن
allowable cargo load	حداکثربار مجاز
legitimize	مجاز کردن
height clearance	ارتفاع مجاز
legitimization	مجاز کردن
legitimises	مجاز کردن
troplogy	مجاز گوئی
bag limit	حد مجاز صید
ban item	غیر مجاز
bona fide holder	دارنده مجاز
permissible deviation	تفاوت مجاز
circuit allocated use	مدارچانلهای مجاز
delegation of authority	مجاز شمردن
dosed	مقدار مجاز
metonym	مجاز مرسل
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
licit	روا مجاز
justifiability	مجاز بودنی
impermissible	غیر مجاز
permissible dosage	دوز مجاز
permissible load	بار مجاز
permissible velocity	سرعت مجاز
trope	مجاز استعاره
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
authorized program	برنامه مجاز
authorized strength	استعداد مجاز
tolerance limit	خطای مجاز
safe load	بار مجاز
legitimising	مجاز کردن
revocable contract	عقد مجاز
prescribed load	بار مجاز
permissibly	بطور مجاز
permissible velocity	تندی مجاز
idiographic	وابسته به مجاز
admitance	روا مجاز
permits	مجاز کردن
tolerances	خطای مجاز
doses	مقدار مجاز
dose	مقدار مجاز
permit	مجاز کردن
complemented	حد مجاز مکمل
tolerances	تفاوت مجاز
complement	حد مجاز مکمل
complementing	حد مجاز مکمل
complements	حد مجاز مکمل
figuratively	بطور مجاز
allowance	میزان مجاز
allowances	میزان مجاز
lawfully	به طور مجاز
dosing	مقدار مجاز
contraband	غیر مجاز
speed limit	سرعت مجاز
setting	شدت مجاز
unauthorized	غیر مجاز
accredited	مجاز معتبر
speed limits	سرعت مجاز
tolerance	تفاوت مجاز
tolerance	خطای مجاز
settings	شدت مجاز
permitting	مجاز کردن
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
personnel authorization	جدول پرسنلی مجاز
range	مجموعه مقادیر مجاز
forbidden band	نوار غیر مجاز
ranges	مجموعه مقادیر مجاز
ranged	مجموعه مقادیر مجاز
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
illicit advertising	تبلیغ غیر مجاز
licitly	بطور مجاز یا مشروع
manpower cieling	حداکثرنیروی انسانی مجاز
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
illigal character	کاراکتر غیر مجاز
illigal character	دخشه غیر مجاز
permissible dosage	میزان داروی مجاز
personnel authorization	سطح پرسنلی مجاز
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
prescribed load	بار مهمات مجاز
safe loads tables	جداول بارهای مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه اماد مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه مجاز اماد
numbers	مجموعه مقادیر مجاز
allowed quantum state	حالت کوانتومی مجاز
allowed energy levels	ترازهای انرژی مجاز
security	مشخصات کاربران مجاز
number	مجموعه مقادیر مجاز
allowable cabin load	بار مجاز هواپیما
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
authorized manpower	نیروی انسانی مجاز
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
rating	نحوه عملکرد مجاز
tare	وزن مجاز یک فرف
taxi stand	ماندگاه مجاز تاکسی
circuit allocated use	سهمیه مدارهای مجاز
table of allowance	جدول سهمیه مجاز
tensile stress	تنش کششی مجاز
ratings	نحوه عملکرد مجاز
twenty four hour charge rate	امپر مجاز باتری
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
peace time complement	استعداد مجاز زمان صلح
surcharge of common	استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
open season	فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
pass reciever	دریافت کننده مجاز پاس
symmetry allowed reaction	واکنش مجاز از لحاظ تقارن
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
personnel ceiling	سقف استعداد مجاز پرسنلی
overdrafts	برداشت اب بیش از اندازه مجاز
on the deck	پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
game fish	ماهی مجاز برای صیادی
overdraft	برداشت اب بیش از اندازه مجاز
lincense or cence	مجاز کردن پروانه دادن
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
authorized stockage list	لیست ذخیره انبار مجاز
countermining distance	فاصله مجاز بین دومین