English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
integral calculus محاسبه انتگرال [ریاضی]
Other Matches
integrate انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrating انتگرال گرفتن انتگرال گیری
flopping اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopped اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flop اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flops اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
mflops اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
integral انتگرال
integrating انتگرال گرفتن
integrates انتگرال گرفتن
integral انتگرال [ریاضی]
integrate انتگرال گرفتن
integration انتگرال گیری
double integral انتگرال دوبل
finite integral انتگرال محدود
integral action factor ضریب انتگرال
integrator انتگرال گیر
limited integrator انتگرال محدود
line integral انتگرال خطی
phase integal انتگرال فاز
line integral انتگرال خطی [ریاضی]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
double integration method روش انتگرال دوبل
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
curvilinear integral انتگرال خطی [ریاضی]
variable of integration متغیر انتگرال [ریاضی]
integrable قابل گرفتن انتگرال
digital integrator انتگرال گیر رقمی
Stieltjes integral انتگرال استیلتیس [ریاضی]
multiple integral انتگرال چندگانه [ریاضی]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
the integral from a to b of f-of-x with respect to x انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
calculus [infinitesimal calculus] حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
Constant of integration ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
infinitesimal calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
differential نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
wet wing بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
calculation محاسبه
slide rules خط کش محاسبه
predictions محاسبه
prediction محاسبه
slide rule خط کش محاسبه
computing محاسبه
analysis محاسبه
computation محاسبه
computations محاسبه
engineer's scale خط کش محاسبه مهندسی
dyscalculia محاسبه پریشی
design load بارمبنای محاسبه
double counting محاسبه مضاعف
computational مربوط به یک محاسبه
computational اشتباه در محاسبه
computable محاسبه پذیر
computability قابلیت محاسبه
cam calculation محاسبه کرو
calculation sheet برگ محاسبه
calculating machine ماشین محاسبه
calculating factor ضریب محاسبه
calculated field فیلد محاسبه
account محاسبه نمودن
nautical slide rule خط کش محاسبه دریایی
design طرح و محاسبه
approximations محاسبه ملایم
designs طرح و محاسبه
compute محاسبه کردن
computed محاسبه کردن
computes محاسبه کردن
unit of account واحد محاسبه
uncomputable محاسبه ناپذیر
recalculation تجدید محاسبه
approximation محاسبه ملایم
arithmetic unit واحد محاسبه
predicted محاسبه شده
computations نتیجه محاسبه
computation نتیجه محاسبه
miscalculation محاسبه اشتباه
miscalculations محاسبه اشتباه
calk محاسبه کردن
accounting price قیمت محاسبه
predicted از قبل محاسبه شده
miscalculate اشتباه محاسبه کردن
collapse design محاسبه در محیط خمیری
incomputable غیر قابل محاسبه
miscalculating اشتباه محاسبه کردن
load adjuster خط کش محاسبه برایند بارهواپیما
miscalculates اشتباه محاسبه کردن
miscalculated اشتباه محاسبه کردن
row wise recalculation محاسبه مجدد سطری
computing سرعت محاسبه یک کامپیوتر
ration factor ضریب محاسبه جیره
computation نتیجه شمارش محاسبه
optimal recalculation محاسبه مجدد بهینه
natural recalculation محاسبه مجدد طبیعی
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
manual recalculation محاسبه مجدد دستی
evaluating محاسبه یک مقدار یا کمیت
recalculation method روش محاسبه عدد
accountable strength استعداد قابل محاسبه
computed goto جهش بر مبنای محاسبه
evaluate محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluated محاسبه یک مقدار یا کمیت
computable function تابع محاسبه پذیر
tallying محاسبه چوب خط زدن
tallied محاسبه چوب خط زدن
tally محاسبه چوب خط زدن
evaluates محاسبه یک مقدار یا کمیت
tallies محاسبه چوب خط زدن
computed price قیمت محاسبه شده
automatic recalculation محاسبه مجدد خودکار
column wise recalculation محاسبه مجدد ستونی
calculated altitude ارتفاع محاسبه شده
background recalculation محاسبه مجدد پس زمینه
computations نتیجه شمارش محاسبه
basis of freight پایه محاسبه هزینه حمل
algorithm محاسبه عددی حساب رقومی
computes انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
boxes مربع روی ورقه محاسبه
ration cycle سیکل محاسبه جیره 42ساعته
algorithms محاسبه عددی حساب رقومی
box مربع روی ورقه محاسبه
computed انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
strategically <adv.> طرح ریزی [محاسبه] شده
evaluation عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluations عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
compute انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
ration basis مبنای محاسبه جیره غذایی
computing sight وسیله محاسبه عناصر تیر
elastic design طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
design for flexture and shear طرح و محاسبه از نظرخمیدگی و برش
computer generations روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
measure روش محاسبه اندازه یا کمیت
computable آنچه قابل محاسبه است
long run period دوران محاسبه بلند مدت
date of acquisition از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
ration scale مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
basket purchase خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
interpolations محاسبه مقادیر واسط بین دو نقط ه
interpolation محاسبه مقادیر واسط بین دو نقط ه
scaling law ضریب محاسبه قدرت بمب اتمی
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
stroke play مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
margins تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
percentile محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
margin تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
expansion افزایش درتوان محاسبه و اندازه فضای ذخیره سازی
reboot بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
freight tonne فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
fit محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
unliquidated damages خسارتهایی که نحوه محاسبه و پرداخت انها در قرارداد ذکرنشده است
fits محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
fittest محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
liquidated damages خسارتی که نحوه محاسبه و پرداخت ان در قرارداد ذکر گردیده است
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
precedence قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
brake mean effective pressure مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
keystroke شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
backwards روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
averaging میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
averages میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
backward روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
arithmetic logic unit بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
parallel کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
interference محاسبه داده طبق میدانهای مغناطسی که به صورت الکتریکی تولید شده اند
paralleled کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
paralleling کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallelled کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallelling کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallels کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
geometry processing فرآیندی که نیاز به محاسبه سه مختصات z,y,x دارد از یک شی سه بعدی تا روی صفحه نمایش داده شود
DX پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری
alu Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
calculated فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
calculates فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
heaps مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
calculate فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
heaping مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
heap مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
number cruncher یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
conversion tables جدول جستجو یا مجموعهای ازنتایج ذخیره شده که به سرعت با یک فرآیند قابل دستیابی هستند و نیازی به محاسبه نتیجه نیست
translation tables جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
clearing a bill محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com