Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English
Persian
compute bound
محدودیت محاسباتی
Other Matches
arithmetic
محاسباتی
fiscal
محاسباتی
compute bound
با تنگنای محاسباتی
computational mistake
خطای محاسباتی
miscalculations
خطای محاسباتی
calculating machine
ماشین محاسباتی
arithmetic relation
ارتباط محاسباتی
arithmetic operator
اپراتور محاسباتی
arithmetic operation
عمل محاسباتی
nomogram
جدول محاسباتی
money of account
پول محاسباتی
design stress resultant
تلاش محاسباتی
miscalculation
خطای محاسباتی
compute bound
باتنگنای محاسباتی
calculating punch
پانچ محاسباتی
design strength
مقاومت محاسباتی
compute bound
کران محاسباتی
nomograph
نمودار محاسباتی
nomogram
نمودار محاسباتی
deferred credits
اعتبارات سالهای محاسباتی
operational amplifier
تقویت کننده محاسباتی
accounting prices
قیمت های محاسباتی
remote computing services
خدمات محاسباتی از راه دور
addition
عمل محاسباتی که مجموع دو عدد را حساب میکند
additions
عمل محاسباتی که مجموع دو عدد را حساب میکند
arithmetic
علامتی که نشان دهنده یک تابع محاسباتی است .
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
alu
بخشی از CPU که تمام توابع محاسباتی و منط قی را انجام میدهد
precedence
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
mechanical percentage
حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
arithmetic logic unit
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
finitude
محدودیت
finiteness
محدودیت
limitation
محدودیت
limitations
محدودیت
circumscription
محدودیت
incomprehensiveness
محدودیت
narrowness
محدودیت
constraint
محدودیت
restrictions
محدودیت
restriction
محدودیت
restraint
محدودیت
constraints
محدودیت ها
restraints
محدودیت
arithmetic
محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
aggregate
دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
aggregates
دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
fire restriction
محدودیت اتش
exchange restriction
محدودیت ارزی
constraint of supply
محدودیت امادی
time bar
محدودیت زمانی
restrictionism
سیاست محدودیت
restriction of imports
محدودیت واردات
import restriction
محدودیت واردات
limitable
محدودیت پذیر
limitation period
دوره محدودیت
economic stringency
محدودیت اقتصادی
exchange restricition
محدودیت ارزی
free play
بدون محدودیت
exclusiveness
محدودیت انحصار
trade restriction
محدودیت تجاری
restriction
منع محدودیت
wage constraint
محدودیت دستمزد
tie up
<idiom>
محدودیت استفاده
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
monopoly restriction
محدودیت انحصاری
appropriation limitation
محدودیت بودجه
time limit
محدودیت زمانی
freely
بدون محدودیت
restriction of range
محدودیت دامنه
age limit
محدودیت سنی
time limits
محدودیت زمانی
monetary restriction
محدودیت پولی
restraint of trade
محدودیت تجارت
capital constraint
محدودیت سرمایه
restrictions
منع محدودیت
budget constraint
محدودیت بودجه
budget constaint
محدودیت بودجهای
monetary deflation
محدودیت پولی
economic constraint
محدودیت اقتصادی
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
in restraint of trade
تحت محدودیت تجارتی
airspace restricted area
منطقه محدودیت پرواز
appropriation limitation
محدودیت تخصیص اعتبار
modular constraint
محدودیت در جابجایی تصاویر
parochialism
محدودیت در افکار وعقایدمحلی
exclusion
محدودیت در دستیابی به سیستم
import quotas
محدودیت کمی واردات
alu
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
freezes
محدودیت عدم امکان تغییر
freeze
محدودیت عدم امکان تغییر
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
unconstrained optimization
بهینه سازی بدون محدودیت
limited access
دراری محدودیت مدارک محدود
arrays
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
array
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
bounds
محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
selenodesy
اندازه گیری مکانهای ماه یانقشه برداری محاسباتی کره ماه
dispersed intelligence
یک سیستم شبکه که در ان قدرت محاسباتی در کل شبکه کامپیوتری توزیع یا پخش شده است
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
unlimited
وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
array
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
arrays
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
withhold
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
input limited
ای که خیلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input
ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
inputted
ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
number cruncher
کامپیوتر کاملا" عددی کامپیوتر محاسباتی
wraparound
توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
aggregate
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
aggregates
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
arithmetic register
ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
gridding
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
Afshan
[all-over pattern]
طرح افشان
[با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com