English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
foison محصول فراوان
Other Matches
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
exchanging دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanged دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punches کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
iso product curve منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
cad محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
profuse فراوان
all out فراوان
excessive فراوان
exuberant فراوان
feracious فراوان
foison فراوان
oodles فراوان
an abundance of فراوان
oodlins فراوان
unsparing فراوان
in abundance فراوان
in galore فراوان
redun dantly فراوان
exuberantly فراوان
affluent فراوان
plentifully فراوان
superabundant فراوان
fulsome فراوان
copious فراوان
redundantly فراوان
galore فراوان
plenty فراوان
abundant فراوان
plentiful فراوان
prolific فراوان
richly فراوان
plenty of rain باران فراوان
abundantly بطور فراوان
cretaceous دارای گچ فراوان
superrabundant زیاد فراوان
bounteous باسخاوت فراوان
abound فراوان بودن
abundant element عنصر فراوان
teems فراوان بودن
lots بسیار فراوان
very چندان فراوان
abound with فراوان داشتن
abound in فراوان داشتن
ample فراوان مفصل
overflowing فراوان ریزش
post haste با شتاب فراوان
teeming فراوان بودن
teemed فراوان بودن
abounded فراوان بودن
abounding فراوان بودن
abounds فراوان بودن
infest فراوان بودن در
infested فراوان بودن در
infesting فراوان بودن در
infests فراوان بودن در
teem فراوان بودن
rife فراوان عادی
exuberate فراوان بودن
amply بطور فراوان
it smells of the lamp با زحمت فراوان
f. money پول فراوان
rampant فراوان حکمفرما
rampant vegetation گیاهان فراوان
feisty فراوان چابک
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
grow rife فراوان یا متداول شدن
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
pervade فراوان یا شایع بودن
copiously فراوان زیاد مفصلا
superabound زیاد فراوان بودن
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
he is f. of money پول فراوان دارد
pervaded فراوان یا شایع بودن
pervades فراوان یا شایع بودن
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
post haste بسرعت شتاب فراوان
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
shock head دارای موی فراوان
pervading فراوان یا شایع بودن
here is bread in plenty نان فراوان داریم
luxuriance شکوه وجلال فراوان
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
products محصول
return [on something] محصول
product محصول
commodity محصول
commodities محصول
outputs محصول
output محصول
crops محصول
cropped محصول
crop محصول
line محصول
harvest محصول
yields محصول
fabrics محصول
yielded محصول
proceeds محصول
total product محصول کل
harvested محصول
harvests محصول
fabric محصول
lines محصول
yield محصول
products محصول حاصلضرب
diversity of product تنوع محصول
fehling reagent محصول فهلینگ
artefacts محصول مصنوعی
product diversification تنوع محصول
eluate محصول شویش
artifact محصول مصنوعی
artifacts محصول مصنوعی
last year's produce محصول پارسال
product capabilities خواص محصول
emblements محصول زمین
product محصول حاصلضرب
product differentiation تفاوت محصول
end product محصول نهایی
distillate محصول تقطیر
marginal product محصول نهائی
fehling solution محصول فهلینگ
fission product محصول انشقاق
over production محصول زیادی
overhead product محصول سبک
adduct محصول افزایشی
gross yield محصول ناخالص
high grade product محصول درجه یک
incross اولادیا محصول
intermediate product محصول واسطه
margin product اضافه محصول
off year سال کم محصول
net product محصول خالص
average output محصول متوسط
crop rent اجاره محصول
coproduct محصول فرعی
condensate محصول میعان
coemption خرید کل محصول
by product محصول جنبی
by product محصول فرعی
mass market product محصول پر فروش
average product محصول متوسط
finished product محصول نهائی
fabric محصول تولید
productions فراورده محصول
productions تولید محصول
production تولید محصول
models گونه یک محصول
models نوع یک محصول
productions محصول عمل
modelled گونه یک محصول
cash crop محصول فروشی
standing crop محصول سرپا
modelled نوع یک محصول
produce ساختن محصول
modeled گونه یک محصول
modeled نوع یک محصول
produced ساختن محصول
release گونه یک محصول
production محصول عمل
fabrics محصول تولید
home-grown محصول خانه
yields محصول حاصل
yielded محصول حاصل
volatility product محصول فرار
yield محصول حاصل
turn over محصول بازده
universal product code کد جامع محصول
releases گونه یک محصول
toil محصول رنج
toiled محصول رنج
released گونه یک محصول
toiling محصول رنج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com