Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
English
Persian
guildhall
محل اجتماع اصناف
guildhalls
محل اجتماع اصناف
Search result with all words
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
Other Matches
trade unions
اتحادیه اصناف
trade union
اتحادیه اصناف
occupation tax
مالیات اصناف
trades unions
اتحادیه اصناف
borough justice
عضو خانه اصناف
trade unionism
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
guild hall
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
society
اجتماع
societies
اجتماع
public meeting
اجتماع
communities
اجتماع
meetings
اجتماع
mustering
اجتماع
meeting
اجتماع
commonweal
اجتماع
milieus
اجتماع
community
اجتماع
musters
اجتماع
mustered
اجتماع
muster
اجتماع
conjunctions
اجتماع
conjunction
اجتماع
milieux
اجتماع
consensus
اجتماع
assemblages
اجتماع
assemblage
اجتماع
socio-
اجتماع
gatherings
اجتماع
unions
اجتماع
association
اجتماع
associations
اجتماع
milieu
اجتماع
reunion
اجتماع
reunions
اجتماع
procession
اجتماع
processions
اجتماع
gathering
اجتماع
union
اجتماع
hurricanes
اجتماع
hurricane
اجتماع
flocculate
اجتماع کردن
societies
جامعه اجتماع
collection
اجتماع مجموعه
society
جامعه اجتماع
collections
اجتماع مجموعه
meeting
ملاقات اجتماع
aggregation
اجتماع توده
klatch
اجتماع خودمانی
klatsch
اجتماع خودمانی
concourses
محل اجتماع
concourse
محل اجتماع
overloads
اجتماع مهاجمان
crowd
شلوغی اجتماع
crowds
شلوغی اجتماع
official meeting
اجتماع رسمی
parade
اجتماع مردم
communes
اجتماع تعاونی
societal
وابسته به اجتماع
rallied
اجتماع مجدد
congregated
اجتماع کردن
overloaded
اجتماع مهاجمان
overload
اجتماع مهاجمان
assembly
اجتماع انجمن
commune
اجتماع تعاونی
turn out
اجتماع ازدحام
rallies
اجتماع مجدد
communing
اجتماع تعاونی
communed
اجتماع تعاونی
parading
اجتماع مردم
congregating
اجتماع کردن
rally
اجتماع مجدد
paraded
اجتماع مردم
congregate
اجتماع کردن
parades
اجتماع مردم
meetings
ملاقات اجتماع
congregates
اجتماع کردن
therapeutic community
اجتماع درمانی
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
underclass
سطح پایین
[اجتماع]
franklin
طبقه متوسط اجتماع
ratag
طبقات پایین اجتماع
subclass
سطح پایین
[اجتماع]
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
subclass
طبقه سوم
[اجتماع]
underclass
طبقه سوم
[اجتماع]
scurf
شوره سر وازده اجتماع
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
pentapolis
اجتماع پنج شهر
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
the rabble
طبقات پایین اجتماع
scum
طبقه وازده اجتماع
riots
اجتماع و بلوا کردن
rioting
اجتماع و بلوا کردن
riot
اجتماع و بلوا کردن
grass roots
اجتماع محلی منشاء
accru
اجتماع فراهم شدگی
rioted
اجتماع و بلوا کردن
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
subclass
طبقه پست وپایین اجتماع
underclass
طبقه پست وپایین اجتماع
foyers
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
foyer
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
upperclassman
عضو صنوف ممتازه اجتماع
communitarian
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
haunt
محل اجتماع تبه کاران
antisocial
مخل اجتماع دشمن جامعه
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
haunts
محل اجتماع تبه کاران
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
forum
بازار محل اجتماع عموم
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
forums
بازار محل اجتماع عموم
unsociable
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routs
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
rout
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
outside art
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
guild socialism
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
casework
مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
social disease
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com