Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
axis of the bore
محور مرکزی لوله
Other Matches
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
axis of the bore
محور لوله
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
wheelbase
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
hoses
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
muzzle burst
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
breech end
انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
thermionic tube
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
cannons
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannon
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
jack ring
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
vas deferens
لوله خروجی بیضه لوله منی
rigatoni
رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
oviduct
لوله رحمی لوله فالوپ
to pipeline
با خط لوله لوله کشی کردن
spigot
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
water pipe
لوله مخصوص لوله کشی اب
sockets
بست لوله دوراهی لوله
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
flash tube
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
back to battery
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
collimating sight
دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
centre pocket
مرکزی
central pumping station
مرکزی
central
مرکزی
centrical
مرکزی
centerline
خط مرکزی
cl
خط مرکزی
core
مرکزی
focal
مرکزی
focal line
خط مرکزی
axial
مرکزی
cores
مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central government
حکومت مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
concourse
تالار مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
centralism
مرکزی نگری
central control desk
میزفرمان مرکزی
central city
شهر مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central bank
بانک مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
state government
دولت مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
mainframe
پردازنده مرکزی
centralists
مرکزی نگر
center base
میدان مرکزی
center
گروه مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
nuclei
لب هسته مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
central head
فشار مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
centralist
مرکزی نگر
eccentricity
برون مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
centrum
جسم مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
head office
اداره مرکزی
head office
دفتر مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central site
سایت مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
centrosymmetric
متقارن مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
central office
دفتر مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
central load
بار مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
centrically
بطور مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
centre game
بازی مرکزی
inner cities
بخش مرکزی شهر
inner city
بخش مرکزی شهر
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
centered
وسط ونقطه مرکزی
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
golds
دایره مرکزی هدف
cores
هسته مرکزی مفتول
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
core
هسته مرکزی مفتول
centers
وسط ونقطه مرکزی
rimland
حومه ناحیه مرکزی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
منطقه مرکزی وحیاتی
gold
دایره مرکزی هدف
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
conurbations
شهر مهم مرکزی
conurbation
شهر مهم مرکزی
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
post office
اداره مرکزی پست
post offices
اداره مرکزی پست
centre
وسط ونقطه مرکزی
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
centred
وسط ونقطه مرکزی
downtown
قسمت مرکزی شهر
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
geocentric system
دستگاه زمین مرکزی
geocentric
دوران زمین مرکزی
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
center
وسط ونقطه مرکزی
cento
سازمان پیمان مرکزی
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
nave
تالار مرکزی صحن
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
naves
تالار مرکزی صحن
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
geocentric
دارای مرکزی در زمین زمینی
osset
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
high asia
قسمت بلند و مرکزی امریکا
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
general posr office
اداره مرکزی پست در لندن
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
radian
زاویه مرکزی قوس دایره
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
directrix
خط مرکزی منطقه اتش توپ
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
pecan
درخت گردوی امریکای مرکزی
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
pecans
درخت گردوی امریکای مرکزی
axis
خط محور
arbor
محور
shaft
محور
pinning
محور
center line
خط محور
pinned
محور
pin
محور
axle
محور
dam axis
محور سد
stems
محور
stemming
محور
crank
محور
stemmed
محور
cranked
محور
stem
محور
cranking
محور
trunnion
سر محور
axles
محور
axis
محور
pintle
محور
cranks
محور
shafts
محور
journal
سر محور
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com