English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
actual expenses مخارج واقعی
Other Matches
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
expenses مخارج
disbursements مخارج
outgoing مخارج
expenditures مخارج
outlays مخارج
aggregate expenditures مخارج کل
spending مخارج
luxury spending مخارج تجملی
travelling expenses مخارج سفر
holding costs مخارج نگهداری
incidental expenses مخارج اتفاقی
tax expenditures مخارج مالیاتی
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
superstitious uses مخارج خرافاتی
licence fee مخارج پروانه
management expenses مخارج مدیریت
freight charges مخارج حمل
welfare expenditures مخارج رفاهی
budget expenditures مخارج بودجه
capital expenditure مخارج سرمایهای
wage costs مخارج دستمزد
wasteful expenditures مخارج بیهوده
foot پرداختن مخارج
cost estimate تخمین مخارج
costs of proceedings مخارج عدلیه
expenditure مخارج صرف
expenditure approach روش مخارج
management expenses مخارج اداری
marginal outlays مخارج نهائی
rate of spending نرخ مخارج
operating cost مخارج عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
reasonable scale مخارج متعارفه
portage مخارج باربری
porterage مخارج باربری
public expenditures مخارج عمومی
expense accounts حساب مخارج
expense account حساب مخارج
rate of spending میزان مخارج
postage مخارج پستی
national spending مخارج ملی
military spending مخارج نظامی
social outlays مخارج اجتماعی
municipal spending مخارج شهرداری
national expenditures مخارج ملی
military expenditure مخارج نظامی
estimate of costs تخمین مخارج
overhead مخارج کلی سرجمع
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
deduction of expenses کسر مخارج [اقتصاد]
unfinanced مخارج پرداخت نشده
sumptuary law قانون تحدید مخارج
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
noncash expenditures مخارج غیر نقدی
marginal propensity to spend میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend میل نهائی به مخارج
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
all the expenses fell on him تمام مخارج به گردن اوافتاد
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
f.o.b قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
positive واقعی
unfeigned واقعی
actuals واقعی
card-carrying واقعی
ex post saving واقعی
true life واقعی
veritable واقعی
veridical واقعی
ex post واقعی
actual واقعی
veracious واقعی
righted واقعی
right واقعی
objectives واقعی
objective واقعی
literal واقعی
real واقعی
McCoy واقعی
essentials واقعی
concrete : واقعی
essential واقعی
righting واقعی
factual واقعی
very واقعی
lifelike واقعی
factually واقعی
virtual واقعی
actualise [British] واقعی کردن
truer واقعی حقیقی
objective value ارزش واقعی
objective data دادههای واقعی
truest واقعی حقیقی
genuine واقعی حقیقی
carry ineffect واقعی کردن
actualize واقعی کردن
bring into being واقعی کردن
bring inbeing واقعی کردن
execute واقعی کردن
fulfill [American] واقعی کردن
make a reality واقعی کردن
put into practice واقعی کردن
jisen مبارزه واقعی
real واقعی موجود
carry out واقعی کردن
put into effect واقعی کردن
incidental expenses هزینههای واقعی
true واقعی حقیقی
implement واقعی کردن
real sector بخش واقعی
real storage انباره واقعی
real value ارزش واقعی
real wage مزد واقعی
real address آدرس واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real capital سرمایه واقعی
real costs هزینههای واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real fluid سیال واقعی
real score نمره واقعی
make something happen واقعی کردن
carry into effect واقعی کردن
out of pocket expenses هزینه واقعی
put ineffect واقعی کردن
real numbers اعداد واقعی
realizing واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realized واقعی کردن
realize واقعی کردن
realising واقعی کردن
realises واقعی کردن
realised واقعی کردن
real mode حالت واقعی
put inpractice واقعی کردن
real memory حافظه واقعی
real income درامد واقعی
unreal غیر واقعی
actual loss زیان واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual price قیمت واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual self خود واقعی
actual velocity سرعت واقعی
life-size اندازه واقعی
actualize واقعی کردن
nominal غیر واقعی
never-never غیر واقعی
never-never land غیر واقعی
very واقعی فعلی
actual load بار واقعی
actual key کلید واقعی
true north شمال واقعی
life size اندازه واقعی
practical واقعی کارازموده
practicals واقعی کارازموده
unrealistically غیر واقعی
actual address نشانی واقعی
actual argument نشانوند واقعی
airy-fairy غیر واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual damage خسارت واقعی
actual income درامد واقعی
true power توان واقعی
true slump نشست واقعی
historical costs هزینه واقعی
true form فرم واقعی
unrealistic غیر واقعی
true complement متمم واقعی
true complement مکمل واقعی
accomplish واقعی کردن
matter-of-fact بطور واقعی
true vertical قائم واقعی
matter of fact بطور واقعی
insubstantial غیر واقعی
down to earth حقیقی واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
ideal مطابق نمونه واقعی
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
real balance effect اثر مانده واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
inesse دارای هستی واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
real will نظریه اراده واقعی
unreal غیر واقعی خیالی
real interest rate نرخ بهره واقعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com