Dictiornary-Farsi | مخالف ناراضی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
dissenter	مخالف ناراضی
dissenters	مخالف ناراضی


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
tedious	ناراضی
dissatisfied	ناراضی
disaffected	ناراضی
discontented	ناراضی
d. at	ناراضی از
disgruntled	ناراضی
discontent with	ناراضی از
querimonious	ناراضی
querimo	ناراضی
d. with	ناراضی از
displeased	ناراضی
out of conceit with	ناراضی از
malcontents	متمرد ناراضی
tetchy	ناراضی نما
malcontent	متمرد ناراضی
chuffed	ناراضی و ناشاد
tetchyŠetc	ناراضی نما
repine	ناراضی بودن
dissatisfy	ناراضی کردن ناخشنودکردن
peevish	تند مزاج ناراضی
splenetic	عبوس ناراضی نما
deprecates	قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecated	قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecate	قبیح دانستن ناراضی بودن از
to make a complaint [about]	شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
antagonists	مخالف
controvertist	مخالف
antagonist	مخالف
opponents	مخالف
adversary	مخالف
dissidence	مخالف
oppositive	مخالف
opposit	مخالف
non content	مخالف
gyaku	مخالف
gainst	مخالف
gainsayer	مخالف
contrary to	مخالف
dissenting	مخالف
inadvisable	مخالف
conflicting	مخالف
antipodal	مخالف
repugnant	مخالف
dissident	مخالف
opponent	مخالف
foes	مخالف
at d.	مخالف
at outs	مخالف
adverse	مخالف
dissidents	مخالف
oppugnant	مخالف
foe	مخالف
by the ears	مخالف
contra	مخالف
contradictive	مخالف
contrariant	مخالف
anie	مخالف
adversaries	مخالف
hostile	مخالف
contradictions	مخالف
with	مخالف
resistent	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
unfavorable	مخالف
conversing	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
contradiction	مخالف
aliens	مخالف
against	مخالف
contrary	مخالف
out of keeping	مخالف
converse	مخالف
irreconcilable	مخالف
contradictory	مخالف
oppugner	مخالف
alien	مخالف
averse	مخالف
against nature	مخالف طبیعت
antislavery	مخالف بردگی
In the opposite direction .	درجهت مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
in the opposite direction.	در جهت مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
opponent	طرف مخالف
anti	مخالف علیه
The opposition parties .	احزاب مخالف
countering	درجهت مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
against the current <adv.>	مخالف جریان
dissenting	مخالف معاند
against the stream <adv.>	مخالف جریان
opponents	طرف مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
counter	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
counterview	عقیده مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
reluctate	مخالف کردن
defier	مخالف کننده
disaccord	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
prevailing wind	باد مخالف
dissentient	مخالف معاند
dissenting opinion	نظر مخالف
overthwart	بالحن مخالف
divert action	عملیات مخالف
head wind	باد مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
obscurantist	مخالف اصلاحات
countersuggestion	تلقین مخالف
counter ion	یون مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
antipapal	مخالف پاپ
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
overthwart	بطور مخالف
dis-	مخالف کردن
bucking voltage	ولتاژ مخالف
windbound	باد مخالف
conflictive	مغایر مخالف
contra flow	جهت مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
the a party	طرف مخالف
standpat	مخالف تغییر
oppositely	بطور مخالف
reversed	شکستنی مخالف
vetoes	رای مخالف
veto	رای مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
no	منفی مخالف
diverse	مختلف مخالف
con	رای مخالف
reversing	شکستنی مخالف
conning	رای مخالف
illegal	مخالف قانون
vice versa	در جهت مخالف
cons	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
vetoed	رای مخالف
antagonizing	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
reverses	شکستنی مخالف
reverse	شکستنی مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
anti semitism	مخالف با یهودیان
anti-	به معنای "مخالف "
contradict	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
vetoing	رای مخالف
contradicts	مخالف بودن با
antagonised	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
conned	رای مخالف
crosswind	باد مخالف
dissents	رای مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
antagonists	عضله مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
antagonist	عضله مخالف
aversely	بطور مخالف
crosswinds	باد مخالف
dissented	رای مخالف
defiant	معاند مخالف
adversely	بطور مخالف
dissent	رای مخالف
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
upstream	مخالف جریان رودخانه
blackballed	رای مخالف دادن
vetoes	رای مخالف دادن
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
vetoed	رای مخالف دادن
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
unusual	غریب مخالف عادت
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
impolitic	مخالف رویه صحیح
blackballs	رای مخالف دادن
blackballing	رای مخالف دادن
blackball	رای مخالف دادن
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
counterview	نظریه مخالف مواجهه
reversed	حرکت در جهت مخالف
contending	ستیزه کننده مخالف
leeward	بسمت مخالف باد
negative voice	رای مخالف رد کردن
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
negative voice	رای مخالف دادن
reverse	حرکت در جهت مخالف
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
reverses	حرکت در جهت مخالف