English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English Persian
shorten مختصر کردن کاستن
shortened مختصر کردن کاستن
shortens مختصر کردن کاستن
Other Matches
precise مختصر کردن مختصر
declines تنزل کردن کاستن
declining تنزل کردن کاستن
decline تنزل کردن کاستن
declined تنزل کردن کاستن
defuses خنثی کردن از وخامت کاستن
defusing خنثی کردن از وخامت کاستن
defused خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse خنثی کردن از وخامت کاستن
kill spring فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
abridge مختصر کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
abbreviates مختصر یا مفید کردن
abbreviate مختصر یا مفید کردن
look in دیدن کردن مختصر
abbreviating مختصر یا مفید کردن
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
shave down کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
simplify اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies اسان تر کردن مختصر کردن
simplify مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies مختصر کردن اسانتر کردن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
lessening کاستن
lessened کاستن
lessens کاستن
lessen کاستن
subtracts کاستن
pull down کاستن
decreases کاستن
to cut down کاستن از
subtracting کاستن
to fine down کاستن
decreased کاستن
subtracted کاستن
subtract کاستن
abate کاستن
decrease کاستن
reducing کاستن
lowering کاستن از
lighten کاستن
subrtraction کاستن
detracting کاستن
detract کاستن
lowers کاستن از
lowered کاستن از
extenuatextent کاستن
abating کاستن
detracts کاستن
to tone down کاستن
lightened کاستن
abated کاستن
abates کاستن
reduces کاستن
lightening کاستن
reduce کاستن
lightens کاستن
lower کاستن از
rebates کاستن
discounted کاستن
disquantity کاستن
pare کاستن
pared کاستن
pares کاستن
discounting کاستن
discount کاستن
discounts کاستن
draw off کاستن
detracted کاستن
rebate کاستن
softened خوابانیدن کاستن
abirritate ازحساسیت کاستن
disvalue ازارزش کاستن
decompress ازفشارهوا کاستن
to currail expensee از هزینه کاستن
decrement کاستن پلهای
softens خوابانیدن کاستن
soften خوابانیدن کاستن
cheapen ازقیمت کاستن
diminishable قابل کاستن
cheapened ازقیمت کاستن
cheapening ازقیمت کاستن
cheapens ازقیمت کاستن
extenuate تخفیف دادن کاستن از
back off کاستن سرعت در سر پیچ
allays از شدت چیزی کاستن
allaying از شدت چیزی کاستن
allayed از شدت چیزی کاستن
live load reduction کاستن از بار زنده
allay از شدت چیزی کاستن
qualify ازبدی چیزی کاستن
disaffect از علاقه و محبت کاستن
unweight کاستن فشار اسکی
qualifies ازبدی چیزی کاستن
pull up کاستن سرعت اسب
damping کاستن ازنوسانات دستگاه
devalues از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluate از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued از ارزش وشخصیت کسی کاستن
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
slowdowns کاستن سرعت یا میزان چیزی
devalue از ارزش وشخصیت کسی کاستن
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
compensator وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
slowdown کاستن سرعت یا میزان چیزی
decrement میزان کاهش کاستن پلهای
devaluing از ارزش وشخصیت کسی کاستن
derogate کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
tis مختصر ti is
succinct <adj.> مختصر
short <adj.> مختصر
fleeting <adj.> مختصر
curt <adj.> مختصر
concise <adj.> مختصر
abridged مختصر
short مختصر
shorter مختصر
febricula تب مختصر
shortest مختصر
gnomical مختصر
little مختصر
concise مختصر
grammalogue مختصر
laconically مختصر گو
laconic مختصر گو
brief مختصر
briefed مختصر
briefest مختصر
briefer مختصر
partial مختصر
summaries مختصر
synoptic مختصر
summary مختصر
compend مختصر
short term مختصر
incomprehensive مختصر
sums مختصر
terse مختصر
viz مختصر
tersest مختصر
abstracted مختصر
sum مختصر
succinct مختصر
epitome مختصر
terser مختصر
abbreviated مختصر
webbing نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
drafting راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
i am afriad برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
synopses اجمال مختصر
briefer کوتاه مختصر
brief کوتاه مختصر
summary خلاصه مختصر
curtail مختصر نمودن
curtails مختصر نمودن
concisely بطور مختصر
snack خوراک مختصر
briefed کوتاه مختصر
cheep اشاره مختصر
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
curtailed مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
synopsis اجمال مختصر
briefest کوتاه مختصر
compendium مختصر کوتاهی
snacks خوراک مختصر
velitation جنگ مختصر
simplifier مختصر کننده
shorthand مختصر نویسی
brachygraphy مختصر نویسی
comedietta کمدی مختصر
grind out پیشروی مختصر
flashes روشنایی مختصر
clicked صدای مختصر
click صدای مختصر
flashed روشنایی مختصر
flash روشنایی مختصر
summaries خلاصه مختصر
my initials are s.h امضای مختصر من
telegraphic تلگرافی مختصر
squabble نزا مختصر
petit mal صرع مختصر
tendency علاقه مختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com