English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
huddle مخفی کردن درهم ریختگی
huddled مخفی کردن درهم ریختگی
huddles مخفی کردن درهم ریختگی
huddling مخفی کردن درهم ریختگی
Other Matches
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
bewilderment حیرت درهم ریختگی
underground مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
submers مخفی کردن
obscure مخفی کردن
submerge مخفی کردن
submerges مخفی کردن
submerging مخفی کردن
hugger mugger مخفی کردن
occult مخفی کردن
submerged مخفی کردن
obscured مخفی کردن
hickok belt مخفی کردن زه
obscuring مخفی کردن
obscurest مخفی کردن
conceal مخفی کردن
conceals مخفی کردن
obscures مخفی کردن
stows مخفی کردن
stowing مخفی کردن
stowed مخفی کردن
obscurer مخفی کردن
stow مخفی کردن
camouflage مخفی کردن پوشاندن
camouflaging مخفی کردن پوشاندن
falsi crimen مخفی کردن حقیقت
camouflages مخفی کردن پوشاندن
camouflaged مخفی کردن پوشاندن
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
mixes درهم کردن
mix درهم کردن
hash درهم کردن
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
disorganises درهم وبرهم کردن
inweave درهم متقاطع کردن
intertwist درهم کشبک کردن
tangle درهم وبرهم کردن
to make hay of درهم برهم کردن
tangles درهم وبرهم کردن
discombobulate درهم و برهم کردن
muddled درهم وبرهم کردن
muddle درهم وبرهم کردن
disorganizing درهم وبرهم کردن
disorganised درهم وبرهم کردن
disorganizes درهم وبرهم کردن
disorganize درهم وبرهم کردن
disorganising درهم وبرهم کردن
muddles درهم وبرهم کردن
muddling درهم وبرهم کردن
engages مجذوب کردن درهم انداختن
engage مجذوب کردن درهم انداختن
faze درهم ریختن پریشان کردن
fazing درهم ریختن پریشان کردن
fazes درهم ریختن پریشان کردن
fazed درهم ریختن پریشان کردن
disorganization در هم ریختگی
snafu اشفته بودن درهم وبرهم کردن
tangles درهم گیر انداختن گوریده کردن
tangle درهم گیر انداختن گوریده کردن
muss درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
strewment بهم ریختگی
cast steel فولاد ریختگی
mold فرم ریختگی
molten metal فولاد ریختگی
molten ریخته ریختگی
molten metal اهن ریختگی
molten metal welding جوشکاری ریختگی
tumbles بهم ریختگی
melted asphalt اسفالت ریختگی
tumbled بهم ریختگی
cast wheel چرخ ریختگی
disorganization بهم ریختگی
moulded formpiece تکه ریختگی
melec بهم ریختگی
tumble بهم ریختگی
mould candle شمع ریختگی
die فرم ریختگی
grids بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
fusion cast basalt بازالت ریختگی ذوبی
brass pressure casting برنج ریختگی فشاری
cast glass شیشه جام ریختگی
sand castings قطعه ریختگی ماسهای
eventration بیرون ریختگی روده
bouleversement تشنج دهم ریختگی کامل
shell moulded casting قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
bossed ناف روی قطعات ریختگی قوز
bosses ناف روی قطعات ریختگی قوز
bossing ناف روی قطعات ریختگی قوز
boss ناف روی قطعات ریختگی قوز
fusion welding اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
tear down پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
perdu or due مخفی
clandestine مخفی
hidden مخفی
furtive مخفی
hush hush مخفی
covert مخفی
hush-hush مخفی
secrets مخفی
secret مخفی
undercover مخفی
hid مخفی
slinky مخفی
closeting مخفی
closeted مخفی
closet مخفی
closets مخفی
concealed مخفی
slinkier مخفی
slinkiest مخفی
blind مخفی گاه
plainclothesman پلیس مخفی
covers مخفی در بر گرفتن
covert operations عملیات مخفی
submergence مخفی سازی
secret ballot رای مخفی
clandestinely بطور مخفی
blinded مخفی گاه
blinds مخفی گاه
hidden codes رمزهای مخفی
under مخفی درزیر
stowaway مسافر مخفی
stowaways مسافر مخفی
hidy-hole مخفی گاه
hidey-hole مخفی گاه
secret agents مامور مخفی
secret agent مامور مخفی
hidden file فایل مخفی
emissaries مامور مخفی
hidden مخفی شده
hideaways مخفی گاه
hideaway مخفی گاه
bugging میکروفن مخفی
bug میکروفن مخفی
skeleton in one's closet <idiom> رازهای مخفی
bugs میکروفن مخفی
hid مخفی شده
under- مخفی درزیر
emissary مامور مخفی
codes کدهای مخفی
mole مامور مخفی
defector in place مامور مخفی
cover مخفی در بر گرفتن
by ballot با رای مخفی
coverings مخفی در بر گرفتن
ballots رای مخفی دادن
fig leaves لاپوش مخفی کننده
fig leaf لاپوش مخفی کننده
balloted رای مخفی دادن
ballot رای مخفی دادن
bugged مجهز به میکروفن مخفی
hides مخفی نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
perdue مخفی سرباز جان فشان
perdu مخفی سرباز جان فشان
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
spial عمل مخفی انجام دادن
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
end finish گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
balloted رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballots رای مخفی مجموع اراء نوشته
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambushes مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed مخفی گاه سربازان برای حمله
ambush مخفی گاه سربازان برای حمله
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
hit the dirt <idiom> خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
ambushing مخفی گاه سربازان برای حمله
ballot رای مخفی مجموع اراء نوشته
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
rear takedown with outside leg tackle گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
secret ballot ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
screening, screenings ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
cull مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com