English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (52 milliseconds)
English Persian
hickok belt مخفی کردن زه
Search result with all words
huddle مخفی کردن درهم ریختگی
huddled مخفی کردن درهم ریختگی
huddles مخفی کردن درهم ریختگی
huddling مخفی کردن درهم ریختگی
stow مخفی کردن
stowed مخفی کردن
stowing مخفی کردن
stows مخفی کردن
conceal مخفی کردن
conceals مخفی کردن
obscure مخفی کردن
obscured مخفی کردن
obscurer مخفی کردن
obscures مخفی کردن
obscurest مخفی کردن
obscuring مخفی کردن
submerge مخفی کردن
submerged مخفی کردن
submerges مخفی کردن
submerging مخفی کردن
camouflage مخفی کردن پوشاندن
camouflaged مخفی کردن پوشاندن
camouflages مخفی کردن پوشاندن
camouflaging مخفی کردن پوشاندن
occult مخفی کردن
falsi crimen مخفی کردن حقیقت
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
hugger mugger مخفی کردن
submers مخفی کردن
Other Matches
underground مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
concealed مخفی
undercover مخفی
covert مخفی
hidden مخفی
secrets مخفی
closeted مخفی
hush hush مخفی
clandestine مخفی
hush-hush مخفی
closeting مخفی
perdu or due مخفی
closets مخفی
secret مخفی
slinky مخفی
closet مخفی
hid مخفی
furtive مخفی
slinkiest مخفی
slinkier مخفی
by ballot با رای مخفی
clandestinely بطور مخفی
hideaway مخفی گاه
secret agent مامور مخفی
hidey-hole مخفی گاه
skeleton in one's closet <idiom> رازهای مخفی
bug میکروفن مخفی
defector in place مامور مخفی
emissaries مامور مخفی
coverings مخفی در بر گرفتن
covers مخفی در بر گرفتن
bugging میکروفن مخفی
cover مخفی در بر گرفتن
bugs میکروفن مخفی
hideaways مخفی گاه
submergence مخفی سازی
emissary مامور مخفی
mole مامور مخفی
under- مخفی درزیر
hidden codes رمزهای مخفی
hidy-hole مخفی گاه
stowaways مسافر مخفی
codes کدهای مخفی
plainclothesman پلیس مخفی
under مخفی درزیر
blinds مخفی گاه
hidden مخفی شده
stowaway مسافر مخفی
blind مخفی گاه
covert operations عملیات مخفی
blinded مخفی گاه
secret agents مامور مخفی
secret ballot رای مخفی
hid مخفی شده
hidden file فایل مخفی
balloted رای مخفی دادن
bugged مجهز به میکروفن مخفی
hide مخفی نگاه داشتن
ballots رای مخفی دادن
fig leaves لاپوش مخفی کننده
fig leaf لاپوش مخفی کننده
hides مخفی نگاه داشتن
ballot رای مخفی دادن
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
perdue مخفی سرباز جان فشان
perdu مخفی سرباز جان فشان
spial عمل مخفی انجام دادن
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
ballot رای مخفی مجموع اراء نوشته
ambushing مخفی گاه سربازان برای حمله
ballots رای مخفی مجموع اراء نوشته
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
hit the dirt <idiom> خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
balloted رای مخفی مجموع اراء نوشته
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambush مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushes مخفی گاه سربازان برای حمله
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
rear takedown with outside leg tackle گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
screening, screenings ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
secret ballot ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
screened ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
cull مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culls مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culling مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culled مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
burned کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
backstreet فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
conventicle انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com