English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English Persian
blend مخلوط کردن رقیق کردن
blends مخلوط کردن رقیق کردن
Other Matches
lean mixture مخلوط رقیق
admix مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
thin رقیق کردن لاغر کردن
thins رقیق کردن لاغر کردن
thinned رقیق کردن لاغر کردن
thinners رقیق کردن لاغر کردن
thinnest رقیق کردن لاغر کردن
rarify رقیق کردن
dilute رقیق کردن
rarefy رقیق کردن
to wash down رقیق کردن
thins رقیق کردن
thinned رقیق کردن
thin رقیق کردن
thinners رقیق کردن
thinnest رقیق کردن
attenuate رقیق کردن
dilutes رقیق کردن
subtilize رقیق کردن
diluting رقیق کردن
dilution رقیق کردن
extenuate رقیق کردن
attenuating رقیق کردن
attenuates رقیق کردن
attenuated رقیق کردن
diluted رقیق کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
ming ذکر کردن مخلوط کردن
puddle مخلوط کردن
hash مخلوط کردن
blend مخلوط کردن
confect مخلوط کردن
intermingling با هم مخلوط کردن
syncrasy مخلوط کردن
mell مخلوط کردن
meddled مخلوط کردن
meddles مخلوط کردن
mixing مخلوط کردن
meddle مخلوط کردن
puddles مخلوط کردن
mingle مخلوط کردن
intermingles با هم مخلوط کردن
intermingled با هم مخلوط کردن
intermingle با هم مخلوط کردن
intermeddle مخلوط کردن
interlard مخلوط کردن
melts مخلوط کردن
mingles مخلوط کردن
admix مخلوط کردن
blends مخلوط کردن
melt مخلوط کردن
mingled مخلوط کردن
mingling مخلوط کردن
commix مخلوط کردن
mix امیختن مخلوط کردن
etherize بااتر مخلوط کردن
shuffling بهم مخلوط کردن
mixes مخلوط کردن ترکیب
mixes امیختن مخلوط کردن
souse با ترشی مخلوط کردن
mix مخلوط کردن ترکیب
agitation مخلوط کردن اشفتگی
burden مخلوط کردن بار
burdens مخلوط کردن بار
ethylate بااتیل مخلوط کردن
shuffled بهم مخلوط کردن
shuffle بهم مخلوط کردن
brandy با کنیاک مخلوط کردن
commingle بهم مخلوط کردن
brandies با کنیاک مخلوط کردن
tempered مخلوط کردن مزاج
cross loading مخلوط کردن بارها
tempers مخلوط کردن مزاج
temper مخلوط کردن مزاج
turn the mortar مخلوط کردن ملات
shuffles بهم مخلوط کردن
intermix در هم امیختن با هم مخلوط کردن
admix مخلوط شدن امیزش کردن
roil مخلوط کردن سرگردان شدن
blender ماشین مخصوص مخلوط کردن
immingle بهم امیختن مخلوط کردن
blenders ماشین مخصوص مخلوط کردن
truck mixing مخلوط کردن بتن روی کامیون
platinize با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
sugars ماده قندی با شکر مخلوط کردن
sugar ماده قندی با شکر مخلوط کردن
blundered دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunders دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
premix قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
dry ginger نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
batches اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
wishy-washy رقیق
ethereal رقیق
diluting رقیق
watery رقیق
wishy washy رقیق
thinnest رقیق
pappy رقیق
washy رقیق
thin رقیق
thins رقیق
thinners رقیق
rarer رقیق
rarest رقیق
attenuating رقیق
attenute رقیق
diluted رقیق
dilute رقیق
leaned رقیق
attenuates رقیق
lean رقیق
attenuate رقیق
light fog مه رقیق
attenuated رقیق
rare رقیق
thinned رقیق
dilutes رقیق
leans رقیق
diluter رقیق کننده
dilute phase فاز رقیق
dilutor رقیق کننده
rarefactive رقیق شونده
thinned رقیق و ابکی
derichment رقیق سازی
thinned بطور رقیق
rarafaction رقیق سازی
tender hearted رقیق القلب
thin رقیق و ابکی
thin بطور رقیق
tender minded رقیق القلب
diluent رقیق کننده
dilution رقیق شدگی
attenuant رقیق کننده
thinnest رقیق و ابکی
thins بطور رقیق
pap خوراکنرم و رقیق
thins رقیق و ابکی
thinnest بطور رقیق
lenis رقیق فریف
thinning رقیق گردانی
arrefication رقیق سازی
poor lime اهک رقیق
dilution رقیق سازی
tender-hearted رقیق القلب
thinnre رقیق کننده
thinners رقیق و ابکی
thinner رقیق کننده
grout ملاط رقیق
thinners بطور رقیق
lean gas گاز رقیق
finest رقیق شدن خوب
fined رقیق شدن خوب
fine رقیق شدن خوب
smaze غبار شبیه مه رقیق
crankcase dilution رقیق سازی روغن
diluent ماده رقیق کننده
diluted soluble oil روغن حل شونده رقیق
diluting media ماده رقیق کننده
slop مشروب رقیق وبی مزه
liniments مرهم رقیق روغن مالش
paint thinner تینر یا رقیق کننده رنگ
lenis دارای تلفظ نرم رقیق
slopping مشروب رقیق وبی مزه
slopped مشروب رقیق وبی مزه
liniment مرهم رقیق روغن مالش
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
weakish چیز رقیق و نرم سست و ضعیف
this soup is mere wash این سوپ خیلی رقیق است
pickling غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com