English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
Other Matches
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
cages درزندان افکندن
to turn orclap by the heels درزندان افکندن
to give into custody درزندان افکندن
to commit to prison درزندان افکندن
cage درزندان افکندن
serve time درزندان بسر بردن
qoud درزندان افگندن زندانی کردن
some time مدتی
for a season تا یک مدتی
the while or whilst مدتی که
for some time past مدتی
awhile مدتی
long ago مدتی پیش
porolongation of a period تمدید مدتی
whilst در خلال مدتی که
long a go مدتی پیش
for the time being <idiom> برای مدتی
not long a مدتی نگذشته است
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
immobilized مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilising مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilises مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilised مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizes مدتی در بستربی حرکت ماندن
retreat انزوا [گروهی برای مدتی]
immobilizing مدتی در بستربی حرکت ماندن
application years مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
estate in reversion هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
retreat گوشه نشینی [گروهی برای مدتی]
shut up <idiom> بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
lay over <idiom> به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
to go to ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
to go away ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
downtime مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
want فاقد بودن محتاج بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertained مربوط بودن متعلق بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
dubiosity در شک بودن
exist بودن
lackvt کم بودن
justness حق بودن
existed بودن
to bargain for بودن
judder لق بودن
concentricity بودن
consecutiveness پی در پی بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
incompactness ول بودن
to be بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
exists بودن
wobble لق بودن
to think ill of any one بودن
intending بر ان بودن
intend بر ان بودن
to find oneself بودن
wobbling لق بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
judders لق بودن
juddering لق بودن
juddered لق بودن
to kick the beam کم بودن
suffice بس بودن
intends بر ان بودن
to chop and change دو دل بودن
wobbled لق بودن
to be in two minds دو دل بودن
sufficed بس بودن
stink بد بودن
stinks بد بودن
wobbles لق بودن
sufficing بس بودن
suffices بس بودن
ween بودن
to be proper for به جا بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
teems پر بودن
to hold water ضد آب بودن
be adequate بس بودن
be enough بس بودن
teemed پر بودن
teem پر بودن
last [be enough] بس بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com