English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
speed مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeding مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeds مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
Other Matches
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
boy سوارکار مسابقه اسبدوانی
boys سوارکار مسابقه اسبدوانی
training track مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
free legged بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
highweight handicap مسابقه اسبدوانی با امتیازمتفاوت وزن
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
post time زمان شروع اسبدوانی
tracks پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracked پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
track پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
classics مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classic مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
fencing time زمان مسابقه شمشیربازی
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
roundest روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
time fire مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
quarter یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
polo بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
synchronous شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
isochronous network شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد
synchronous . شبکه ارتباطی که در آن تمام عملیات شبکه با یک سیگنال زمان بندی کنترل میشود
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
terminates تمام شدن تمام کردن
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
positioned مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
circuits پیست اسبدوانی
circuit پیست اسبدوانی
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
turf پیست چمن اسبدوانی
grass چمن مسیر اسبدوانی
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
grasses چمن مسیر اسبدوانی
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
post تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
posts تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
posted تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post- تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
stretches قسمت اخر مسیر اسبدوانی
stretched قسمت اخر مسیر اسبدوانی
stretch قسمت اخر مسیر اسبدوانی
turfman صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
clubhouse turn انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
handride اسبدوانی بدون کمک مهمیز یاشلاق
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
steeplechases اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechase اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
integrating تمام کردن
fiddle away تمام کردن
fulfils تمام کردن
fulfills تمام کردن
fulfilling تمام کردن
fulfilled تمام کردن
fulfil تمام کردن
to eat up تمام کردن
run out of تمام کردن
use up تمام کردن
integrates تمام کردن
attaining تمام کردن
get (something) over with <idiom> تمام کردن
to finish off تمام کردن
go through with <idiom> تمام کردن
attains تمام کردن
fulfill تمام کردن
attained تمام کردن
attain تمام کردن
integrate تمام کردن
to run away with تمام کردن
get through تمام کردن
to see out تمام کردن
to see through تمام کردن
forth تمام کردن
to fill out تمام کردن
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
make a day of it <idiom> تمام روزکار کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
to apply for written testimony استشهاد تمام کردن
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
exhausts تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust تمام کردن بادقت بحث کردن
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
breaks جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
use up تمام شدن مصرف کردن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
dost بپایان رسانیدن تمام کردن
ceasing بند امدن تمام کردن
end تمام کردن خاتمه دادن
shoot one's wad <idiom> تمام پول را خرج کردن
see out <idiom> تمام کردن وخارج شدن
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
processes بانجام رساندن تمام کردن
process بانجام رساندن تمام کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
done with <idiom> تمام کردن استفاده از چیزی
unquote نقل قول را تمام کردن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
cease بند امدن تمام کردن
ceased بند امدن تمام کردن
ends تمام کردن خاتمه دادن
ceases بند امدن تمام کردن
ended تمام کردن خاتمه دادن
poles چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
pole چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
synchronize همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
polish off از جلو کسی درامدن تمام کردن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish تمام کردن رنگ وروغن زدن
fish out تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finishes تمام کردن رنگ وروغن زدن
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
strike out تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
erasing پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erases پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zapped حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of موقوف کردن تمام کردن
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
outride دربرابر طوفان ایستادگی کردن در مسابقه چیره شدن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
to listen with rapt attention با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
contemporize هم زمان کردن
zero in on <idiom> تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
scheduled زمان بندی کردن
lose time تلف کردن زمان
add time زمان جمع کردن
waste time تلف کردن زمان
time slicing قطعه کردن زمان
schedules زمان بندی کردن
timing زمان عمل کردن
schedule زمان بندی کردن
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
presents زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com