English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
hansard مذاکرات رسمی
Other Matches
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
dealings مذاکرات
goings-on مذاکرات
pourparlers مذاکرات
preliminary negotiations مذاکرات مقدماتی
proceed with deliberations شروع مذاکرات
proceedings of the parliament مذاکرات مجلس
negotiation result نتیجه مذاکرات
negotiation result حاصل مذاکرات
negotiation outcome نتیجه مذاکرات
result of the negotiations نتیجه مذاکرات
failure of negotiations شکست مذاکرات
result of the negotiations حاصل مذاکرات
record صورت مذاکرات
result of the negotiations عاقبت مذاکرات
negotiation outcome عاقبت مذاکرات
negotiation result عاقبت مذاکرات
result of the negotiations پی آمد مذاکرات
negotiation outcome پی آمد مذاکرات
negotiation result پی آمد مذاکرات
progress of negotiations پیشرفت مذاکرات
cloture کفایت مذاکرات
peace negotiations مذاکرات صلح
peace negotiation مذاکرات صلح
negotiation outcome حاصل مذاکرات
minute خلاصه مذاکرات
minutes خلاصه مذاکرات
transaction خلاصه مذاکرات
negotiation معاوضه مذاکرات
negotiations معاوضه مذاکرات
break down of negotiation تفکیک مذاکرات
transactions شرح مذاکرات
proceedings شرح مذاکرات
process of negotiations روند مذاکرات
round of negotiations دور مذاکرات
negotiation round دور مذاکرات
negotiator سرپرست مذاکرات
chief negotiator سرپرست مذاکرات
leader of the negotiations سرپرست مذاکرات
debate مذاکرات پارلمانی منازعه
parliamentary discussions گفتگوها یا مذاکرات مجلس
debated مذاکرات پارلمانی منازعه
proceeding پیشرفت خلاصه مذاکرات
closure رای کفایت مذاکرات
In the course of the discussions. درطی مذاکرات ومباحثات
opening of negotiations افتتاح مذاکرات [معاملات]
course of dealing دوره مذاکرات خرید
debates مذاکرات پارلمانی منازعه
closures رای کفایت مذاکرات
debating مذاکرات پارلمانی منازعه
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
cloture رای به کفایت مذاکرات دادن
The negotiations were successful ( inconclusive ) . مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
tamper مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
closures رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closure رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
count out of the house مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
negotiations تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiation تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
China has signalled [its] readiness to resume talks. چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
protocol خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocols خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
previous question موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
institutional رسمی
formal رسمی
formmal رسمی
solemn رسمی
official رسمی
orthodox رسمی
careering دوره رسمی
dress suit لباس رسمی شب
careers دوره رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
contracts under seal عقد رسمی
protesting واخواست رسمی
official عالیرتبه رسمی
official موثق و رسمی
protesting اعتراض رسمی
insignia نشان رسمی
protested اعتراض رسمی
protested واخواست رسمی
protest اعتراض رسمی
protest واخواست رسمی
protests واخواست رسمی
protests اعتراض رسمی
communique ابلاغ رسمی
cognizance اخطار رسمی
bonspiel مسابقه رسمی
boarding call بازدید رسمی
aregular cook اشپز رسمی
insignia مدال رسمی
semiofficial نیمه رسمی
semiformal نیمه رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
semi official نیمه رسمی
public submission مناقصه رسمی
prothonotary سردفتراسناد رسمی
prontonotary سردفتراسناد رسمی
officiously بطورغیر رسمی
officialize رسمی کردن
official religion دین رسمی
official receipt رسید رسمی
smallage کرفس رسمی
solemn form طریقه رسمی
speedwell سیزاب رسمی
stand on ceremony <idiom> رسمی بودن
free and easy <idiom> غیر رسمی
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
throwaway غیر رسمی
card-carrying عضو رسمی
vestment لباس رسمی
tux لباس رسمی
statute mile مایل رسمی
state religion مذهب رسمی
standard time زمان رسمی
official rate نرخ رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official meeting اجتماع رسمی
legalization شناسایی رسمی
intrant ورود رسمی
insigne مدال رسمی
insigne نشان رسمی
formal review بررسی رسمی
formal review سان رسمی
formal group گروه رسمی
formal education اموزش رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
extra official غیر رسمی
letter de chancellerie نامه رسمی
mare's tail هپوریس رسمی
nonformal غیر رسمی
official meeting ملاقات رسمی
official language زبان رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official deed سند رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
official channels طرق رسمی
official channels مجاری رسمی
official authorities مراجع رسمی
official document سند رسمی
noterial document سند رسمی
driss uniform لباس رسمی
placards پروانه رسمی
talking-to سرزنش رسمی
official receiver اعتصاب رسمی
positioned شغل رسمی
position شغل رسمی
formalizing رسمی کردن
placard پروانه رسمی
formalizes رسمی کردن
formalized رسمی کردن
formalize رسمی کردن
reprimanding توبیخ رسمی
talking to سرزنش رسمی
officials مقامات رسمی
notes نامه رسمی
noting نامه رسمی
reprimanded توبیخ رسمی
audiences ملاقات رسمی
audience ملاقات رسمی
reprimands توبیخ رسمی
formalises رسمی کردن
reprimand توبیخ رسمی
note نامه رسمی
career دوره رسمی
unofficial غیر رسمی
careered دوره رسمی
officiate مقام رسمی
officiated مقام رسمی
officiates مقام رسمی
officiating مقام رسمی
missive نامه رسمی
missives نامه رسمی
officious غیر رسمی
formalising رسمی کردن
pronouncement اعلامیه رسمی
pronouncements اعلامیه رسمی
informal غیر رسمی
functions ایین رسمی
return گزارش رسمی
returned گزارش رسمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com