Dictiornary-Farsi | مراقب پوست خودبودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
pinch pennies <idiom>	مراقب پوست خودبودن


Other Matches

endermic	انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma	مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological	مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skins	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned	پوست کندن با پوست پوشاندن
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
slough	پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
observers	مراقب
observer	مراقب
vigilant	مراقب
observant	مراقب
watch ful	مراقب
oper eyed	مراقب
vigilante	مراقب
vigilantes	مراقب
care giver	مراقب
watchers	مراقب
watcher	مراقب
attended	با مراقب
lookouts	مراقب
lookout	مراقب
wide awake	مراقب
wide-awake	مراقب
alert	مراقب
surveillant	مراقب
quivive	مراقب
alerts	مراقب
alerted	مراقب
watchman	پاسدار مراقب
look out <idiom>	مراقب بودن
watch it <idiom>	مراقب باش
watchmen	پاسدار مراقب
scrutator	مراقب موشکاف
see after	مراقب بودن
onlookers	مراقب تماشاگر
watchful	موافب مراقب
automatic controller	مراقب خودکار
look after	مراقب بودن
to keep a look	مراقب بودن
onlooker	مراقب تماشاگر
unattended operation	عملکرد بی مراقب
i was on the watch for it	مراقب ان بودم
unattended operation	عملکردبی مراقب
watch man	پاسبان مراقب
tenty	مراقب موافب
watchfulness	مراقب پاسدار
watch out	مراقب بودن
attended operation	عملکرد با مراقب
to keep watch	مراقب بودن
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
weigh one's words <idiom>	مراقب صحبت بودن
highbinder	جاسوس یا مراقب دیگری
attend to someone <idiom>	مراقب کسی بودن
watch one's time	مراقب فرصت بودن
look after someone <idiom>	مراقب کسی بودن
tegumnentum	پوست طبیعی پوست
peels	پوست انداختن پوست
peel	پوست انداختن پوست
to be on one's track	مراقب حال کسی بودن
synchronizing limiter	لامپ مراقب همزمان سازی
Keep an eye on the children.	چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
mind	تذکر دادن مراقب بودن
minding	تذکر دادن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom>	بادقت مراقب اطراف بودن
minds	تذکر دادن مراقب بودن
take care of <idiom>	مراقب چیزی یا کسی بودن
to take care of somebody [something]	مراقب کسی [چیزی] بودن
looks	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
look	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
To be all eyes. To watch like a hawk.	چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
watch/mind one's P's and Q's <idiom>	مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
duenna	زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
maintenance	مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells <idiom>	در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
administrator	شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrators	شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
You should always be careful walking alone at night.	همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
xanthochroid	شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
to mind	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
on guard	مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft	هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
skinless	بی پوست
husk	پوست
husks	پوست
rinds	پوست
hide	پوست
integument	پوست
shell	پوست
swanskin	پوست قو
glume	پوست
flayer	پوست کن
rind	پوست
hides	پوست
dermis	پوست
peltry	پوست
peels	پوست
parer	پوست کن
peel	پوست
skinner	پوست کن
neurilemma or lema	پوست پی
shells	پوست
dermatalgia	پوست
shelling	پوست
peeling	پوست
scalp	پوست سر
barks	پوست
skin	پوست
stripper	پوست کن
strippers	پوست کن
crustal	پوست
cuticle	پوست
barking	پوست
skinned	پوست
hulls	پوست
skins	پوست
bark	پوست
skinning	پوست
barked	پوست
goatskins	پوست بز
goatskin	پوست بز
cortex	پوست
hull	پوست
cortices	پوست
shale	پوست
tunc	پوست
goat	پوست بز
encrustation	پوست
goats	پوست بز
tegmen	پوست
encrustations	پوست
tegmentum	پوست
alphosis	بیرنگی پوست
unhusk	پوست کندن
apple peel	پوست سیب
barky	پوست دار
egg shell	پوست تخم
derm	زیر پوست
corticate	پوست دار
corticated	پوست دار
ectorderm	برون پوست
bast	پوست درخت
decorticate	پوست کندن از
taxidermy	پوست ارایی
endoderm	درون پوست
picked	پوست کنده
ethiopian	سیاه پوست
excoriate	پوست کندن از
ethiope	سیاه پوست
cutis	پوست زیرین
erythema	التهاب پوست
excoriation	پوست رفتگی
excorticate	پوست کندن
aboveboard	پوست کنده
albinism	سفیدی پوست
entoderm	درون پوست
blach hulled	سیاه پوست
cuticular	وابسته به پوست
dermotropic	پوست گرای
dermotropic	متمایل به پوست
dermatology	پوست شناسی
calfskin	پوست گوساله
dermoidal	پوست مانند
dermatopathy	ناخوشی پوست
dermatosis	اماس پوست
dermatozoa	انگلهای پوست
cuticular	پوست مانند
dermoid	شبیه پوست
dermoidal	شبیه پوست
parchmenty	پوست مانند
calf skin	پوست گوساله
ecdysis	پوست ریختن
ecdysis	پوست اندازی
dermatographia	پوست نگاری
drum head	پوست طبل
broadtail	پوست بره
dermatography	شرح پوست
debark	پوست کندن از
dry bones	پوست واستخوان
drumhead	پوست طبل
dermatoid	پوست مانند
desquamate	پوست ریختن
desquamate	پوست انداختن
dermoid	پوست مانند
exuviate	پوست انداختن
skiver	پوست تراش
encrustations	پوست زخم
sheep skin	پوست گوسفند
encrustation	پوست زخم
Afrikaners	سفید پوست
slipe	پوست کندن از
taxidermist	پوست ارا
tegmentum	پوست طبیعی
thick skinned	پوست کلفت
thin skinned	پوست نازک