Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
Other Matches
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
second thoughts
اندیشه
afterthought
پس اندیشه
ponderation
اندیشه
rapt in meditation
اندیشه
meditation
اندیشه
on the impluse of the moment
بی اندیشه
offhandedly
بی اندیشه
thoughts
اندیشه
offhanded
بی اندیشه
by rote
بی اندیشه
ideas
اندیشه
afterthoughts
پس اندیشه
idea
اندیشه
devisal
اندیشه
excogitation
اندیشه
extemporarily
بی اندیشه
notional
اندیشه
mentality
اندیشه
mentalities
اندیشه
incogitant
بی اندیشه
thought
اندیشه
concept
اندیشه
anxieties
اندیشه
conception
اندیشه
brainchild
اندیشه
extemporal
بی اندیشه
anxiety
اندیشه
reflexion
اندیشه
solicitude
اندیشه
ideas
اندیشه ها
concepts
اندیشه ها
internal conception
اندیشه
worry
اندیشه نگرانی
an absurd notion
اندیشه پوچ
considered
با اندیشه صحیح
telepathy
اندیشه خوانی
forethought
اندیشه قبلی
muses
اندیشه کردن
muse
اندیشه کردن
mused
اندیشه کردن
mentalities
شیوه اندیشه
opinion
رای اندیشه
bubbled
اندیشه پوچ
meditating
اندیشه کردن
worries
اندیشه نگرانی
meditates
اندیشه کردن
meditated
اندیشه کردن
meditate
اندیشه کردن
cogitating
اندیشه کردن
cogitates
اندیشه کردن
bubbling
اندیشه پوچ
cogitated
اندیشه کردن
cogitate
اندیشه کردن
mentality
شیوه اندیشه
speculative
مربوط به اندیشه
opinions
رای اندیشه
bubbles
اندیشه پوچ
bethink
اندیشه کردن
musingly
در حال اندیشه
otherworldiness
اندیشه عاقبت
ponderingly
اندیشه کنان
premeditatedly
با اندیشه قبلی
prenotion
پیش اندیشه
refelectingly
اندیشه کنان
syntaxic thought
اندیشه منطقی
thinkable
اندیشه پذیر
thought reading
اندیشه خوانی
thought stopping technique
فن بازداری اندیشه
to bethink oneself
اندیشه کردن
to set one's affection
اندیشه کردن
trow
اندیشه کردن
woriless
بی غم اسوده بی اندیشه
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
immersed in thinking
غرق اندیشه
brooder
اندیشه کننده
overwhelmed with reflection
مستغرق اندیشه
association of ideas
تداعی اندیشه ها
cerebrotonia
اندیشه ورزی
cerebrotonic
اندیشه ورز
cogitable
اندیشه پذیر
cogitativeness
قوه اندیشه
conspiratress
اندیشه کردن در
delib erator
اندیشه کننده
devisable
شایسته اندیشه
economic thought
اندیشه اقتصادی
ideality
اندیشه گرایی
ideation
اندیشه پردازی
ideational fluency
سیالی اندیشه
idiographic
اندیشه نگار
ponder
اندیشه کردن
plan
تدبیر اندیشه
pondered
اندیشه کردن
bubble
اندیشه پوچ
ponders
اندیشه کردن
plans
تدبیر اندیشه
cogitation
اندیشه وتفکر
deliberations
اندیشه تامل
notion
اندیشه فکر
notions
اندیشه فکر
reflection
بازتاب اندیشه
deliberation
اندیشه تامل
pondering
اندیشه کردن
ideographs
حروف اندیشه نگاری
cogitative
مربوط به اندیشه وتفکر
to r.over something
درچیزی اندیشه کردن
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
homo sapiens
انسان اندیشه ورز
thinking type
سنخ اندیشه ورز
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminating
اندیشه کردن دوباره جویدن
to ruminate on something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
conceptualize
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
ruminates
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated
اندیشه کردن دوباره جویدن
to meditate on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to go off half
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate
اندیشه کردن دوباره جویدن
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to open one's mind
اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
concentric
هم مرکز
centre forward
مرکز
omphalos
مرکز
meddles
مرکز
meddled
مرکز
centered
مرکز
station
مرکز
acentric
بی مرکز
middles
مرکز
middle
مرکز
stationed
مرکز
meddle
مرکز
centred
مرکز
heart
مرکز
center line
خط مرکز
center
مرکز
centre
مرکز
hearts
مرکز
intermediate exchange
مرکز
isocentre
هم مرکز
stations
مرکز
centers
مرکز
centrifugal
گریزنده از مرکز
factories
مرکز تولید
center of mass
مرکز هدف
pivot point
مرکز چرخش
center drill
مته مرکز
respiratory center
مرکز تنفسی
provision center
مرکز توشه
centre of activities
مرکز عملیات
centre of pressure
مرکز فشار
outskirt
دور از مرکز
central tendency
تمایل به مرکز
symmerty center
مرکز تقارن
center of pressure
مرکز فشار
center of gravity
مرکز ثقل
center of mass
مرکز جرم
centre of crest circle
مرکز خمیدگی
center gage
مرکز سنج
center of lift
مرکز برا
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of distribution
مرکز پخش
profit centre
مرکز سود
rhinencephalon
مرکز شامه
center punch
مرکز منگنه
regional center
مرکز منطقهای
radio centeral
مرکز بی سیم
center sleeve
مرکز مجوف
center of symmerty
مرکز تقارن
central office
مرکز تلفن
primary center
مرکز عمده
central control panel
مرکز کنترل
center mark
مرکز سوراخ
central city
مرکز شهر
reserve center
مرکز احتیاط
center of resistance
مرکز مقاومت
primary center
مرکز اولیه
center web
مرکز چرخ
center punch
مرکز سوراخ
fluid centre
مرکز سیال
bulls
مرکز هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com