Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
instantaneous center of rotation
مرکز دوران لحظهای
Other Matches
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
instantaneous frequency
مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
Safavid period
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
wee
لحظهای
wees
لحظهای
instantaneous
لحظهای
weeing
لحظهای
transient voltage
ولتاژ لحظهای
lapses
فراموشی لحظهای
momentary equilibrium
تعادل لحظهای
instantaneous voltage
ولتاژ لحظهای
instantaneous velocity
سرعت لحظهای
instantaneous value
مقدار لحظهای
instantaneous speed
تندی لحظهای
instantaneous current
جریان لحظهای
instantaneous power
توان لحظهای
snapshot dump
روبرداری لحظهای
snapshot dump
روگرفت لحظهای
snapshot
تصویر لحظهای
snapshot
نمایش لحظهای
snapshots
تصویر لحظهای
lapsing
فراموشی لحظهای
lapse
فراموشی لحظهای
snapshots
نمایش لحظهای
quick make and break switch
کلید لحظهای
instantaneous acoustic intensity
شدت صوت لحظهای
instantaneous luminous intensity
شدت نور لحظهای
memory snapshot
تصویر لحظهای حافظه
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
instantaneous short circuit current
جریان اتصال کوتاه لحظهای
instantaneous elastic deformation
تغییر شکل ارتجاعی لحظهای
instantaneous voltage
مقدار لحظهای فشار الکتریکی
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
gyration
دوران
gyrations
دوران
rotation
دوران
vertigo
دوران
cycled
دوران
cycle
دوران
era
دوران
cycles
دوران
eras
دوران
swimming
دوران
period
دوران
periods
دوران
circulations
دوران
circulation
دوران
axis of rotation
محور دوران
wifehood
دوران زوجیت
rotate
دوران کردن
space age
دوران کیهان
rotated
دوران کردن
wartime
دوران جنگ
fulcrum
نقطه دوران
peacetime
دوران صلح
revolution
دوران شورش
race
دوران مسیر
races
دوران مسیر
revolutions
چرخش دوران
raced
دوران مسیر
off season
در دوران کسادی
off season
در دوران کم کاری
plane of rotation
سطح دوران
paleozoic
دوران اول
sense of rotation
جهت دوران
distance between centers
طول دوران
revolution
چرخش دوران
rotation
چرخش دوران
stound
دوران درد
rotation about a line
دوران دور یک خط
the whirligig of fashion
دوران دایمی مد
circulations
دوران خون
lives
دوران زندگی
qyaternary
دوران چهارم
dizzy
دچار دوران سر
life
دوران زندگی
circulation
دوران خون
till in old
[great]
age
تا در دوران سالمندی
rotates
دوران کردن
aftertime
دوران پیری
climacteric
دوران یائسگی زن
angle of rotation
زاویه دوران
revolutions
دوران شورش
lucid interval
دوران افاقه
vertiginous
سرگیجهای دوران کننده
revolutions
دور دوران کامل
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
circulatory
مربوط یه دوران خون
revolution
دور دوران کامل
geriatrist
امراض دوران پیری
iceman
یخی بستر دوران یخ
rotation
دوران گردش بدور
rotation around
[about]
a point
دوران دور نقطه ای
rotational
دوران گردش بدور
rotation about a point
دوران دور یک نقطه
spinning
چرخش
[گردش]
[دوران ]
azoic
دوران ماقبل تاریخ
geriatrician
امراض دوران پیریgyrfalcon
seasons
دوران چاشنی زدن
jumped-up
تازه به دوران رسیده
golden ages
دوران رونق و رفاه
season
دوران چاشنی زدن
seasoned
دوران چاشنی زدن
geocentric
دوران زمین مرکزی
golden age
دوران رونق و رفاه
off season
وابسته به این دوران
ppm
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
whirl
چرخش یا دوران جریان سیال
whirled
چرخش یا دوران جریان سیال
whirling
چرخش یا دوران جریان سیال
whirls
چرخش یا دوران جریان سیال
yaw
دوران هواپیما حول محورقائم
rotation about ...
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
peripheral course
دوران پیش دانشگاهی نظامی
yawed
دوران هواپیما حول محورقائم
unemployment benefit
کمک دریافتی در دوران بیکاری
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
gyrating
چرخ زدن دوران داشتن
gyrates
چرخ زدن دوران داشتن
Victoriana
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
gyrated
چرخ زدن دوران داشتن
gyrate
چرخ زدن دوران داشتن
retrograde
دوران در خلاف جهت معمول
long run period
دوران محاسبه بلند مدت
mesozoic era
دوران دوم زمین شناسی
age earnings profile
برنامه درامد در دوران زندگی
Early Christian architecture
سبک معماری دوران مسیحیت
The whirligig of time revolves.
دوران دایمی زمان می چرخد.
anthropic
مربوط به دوران پیدایش انسان
protectorates
دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorate
دوران حکومت کرامول درانگلستان
whirligig of something
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
twist
دوران حول محور افقی پیچش
rolls
دوران حول محور طولی غلطش
twisting
دوران حول محور افقی پیچش
twists
دوران حول محور افقی پیچش
Pre-Raphaelite
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
We are living in the age of mass communication.
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
hallstatt
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
rolled
دوران حول محور طولی غلطش
It reminds me of my schooldays .
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
roll
دوران حول محور طولی غلطش
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
vorticity
میزان برداری دوران موضعی سیال
periods
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
paleocene
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
Pre-Raphaelites
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
dog days
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian
معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
Edwardian
ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
quadrangle
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
ornithopter
هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
paleontologist
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden age
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
mastodon
پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
pin
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
lenten veil
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger cloth
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
shamanism
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
pinned
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
disturbing moment
گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
inertia welding
جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
pinning
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
rotor incidence
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
pitch speed
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
dendrochronology
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
probation officer
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
new deal
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
omphalos
مرکز
meddled
مرکز
station
مرکز
meddle
مرکز
centred
مرکز
centre
مرکز
stationed
مرکز
stations
مرکز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com