Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
Other Matches
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
named departure point
نقطه مشخص برای حرکت
alighting area
نقطه پیاده شدن خودروها به ساحل
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
loading point
نقطه بارگیری
point of loading
نقطه بارگیری
check point
نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
midpoints
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoint
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
portcapacity
فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
elsewhere
نقطه دیگر
telematics
نقطه تلاقی راه دور وپردازش خودکار اطلاعات
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
offset distance
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
azimuth
نقطه شمال دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mutilation table
جدول راهنمای بارگیری خودروها
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
metastasize
گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
circulations
حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
circulation
حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
photo nadir
مرکز خط المرکزین عکس نقطه لولای عکس هوایی
basing point
نقطه مبدا برای قیمت
spot weld
نقطه جوش دادن
all the way
اخرین یورش برای لمس نقطه نهایی
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
force rendezvous
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
intercept point
نقطه پیش بینی شده برای اجرای رهگیری هوایی
nurses
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
morse alphabet or code
الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
signal center
مرکز مخابرات
communication center
مرکز مخابرات
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
area signal center
مرکز مخابرات منطقه
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
telpak
سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
high resolution bit mapped display
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
central exchange
مرکز تلفن خودکار
exchange office
مرکز تلفن خودکار
switching central
مرکز تلفن خودکار
telephone exchanges
مرکز تلفن خودکار
telephone central office
مرکز تلفن خودکار
telephone exchange
مرکز تلفن خودکار
huygen's principle
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
cone penetrometer
وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
junction selector
مرکز تلفن خودکار سلکتوری
tandom exchange
مرکز تلفن خودکار تاندوم
hard stand
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
automatic toll exchange
مرکز تلفن خودکار سیستم سلکتوری
holdees
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
CDs
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
hanger
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
CD
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
hangers
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
backslash
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
spot
نقطه
speck
نقطه
dotty
نقطه نقطه
prick
نقطه
specks
نقطه
pricks
نقطه
pricking
نقطه
ellipsis
سه نقطه
[...]
spots
نقطه
periods
نقطه
period
نقطه
stpular
نقطه نقطه
pricked
نقطه
neel point
نقطه نل
dot
نقطه
punctation
نقطه
ice melting point
نقطه یخ
ice point
نقطه یخ
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point
نقطه به نقطه
point
نقطه
full stops
نقطه
punctum
نقطه
punctulate
نقطه نقطه
punchation
نقطه
punctate
نقطه نقطه
speckle
نقطه
jotted
نقطه
full stop
نقطه
dotting
نقطه
spotter
نقطه نقطه
jots
نقطه
jot
نقطه
tittle
نقطه
two dots one dash line
خط دو نقطه یک خط
crossing points
نقطه تلاقی
spot welding
نقطه جوش
estimated position
نقطه تخمینی
eutetic point
نقطه اتکتیک
neutral point
نقطه صفر
neutral point
نقطه نول
eutectic point
نقطه اوتکتیک
estimated position
نقطه براوردی
melting point
نقطه گداز
dot prompt
نقطه اعلان
neutral point
نقطه بی اثر
neutral point
نقطه خنثی
dot pitch
درجه نقطه
melting point
نقطه ی ذوب
crossing point
نقطه تلاقی
melting point
نقطه ذوب
f.n.p
نقطه گداز
standpoints
نقطه ثابت
plots
نقطه موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
balanc point
نقطه تعادل
directing point
نقطه نشانی
nodal point
نقطه اغاز
face off spot
نقطه رویارویی
semicolon
واوک و نقطه
dewpoint
نقطه شبنم
point
نقطه نوک
nodal point
نقطه ایست
plot
نقطه موقعیت
extreme point
نقطه حدی
link
نقطه الحاق
standpoint
نقطه ثابت
distributing point
نقطه توزیع
standpoint
نقطه نظر
standpoints
نقطه نظر
measuring point
نقطه سنجش
measuring junction
نقطه سنجش
exchange point
نقطه تعویض
exit point
نقطه خروج
seperation point
نقطه جدایی
exit point
نقطه مرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com