English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (26 milliseconds)
English Persian
commune مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communes مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
Other Matches
collective farm مزرعه اشتراکی
kibbutzim مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutz مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutzes مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
whole hearted خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
communism مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی
communize اشتراکی کردن
communalize اشتراکی کردن
collectivization اشتراکی کردن
collectivize اشتراکی کردن
timeshare اشتراکی کردن وقت
ranch مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
ranches مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
communization متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
intertalk گفتگو کردن
negotiated گفتگو کردن
to talk [to] گفتگو کردن [با]
negotiate گفتگو کردن
negotiating گفتگو کردن
discuss گفتگو کردن
speaks گفتگو کردن
speak گفتگو کردن
debate گفتگو کردن
negotiates گفتگو کردن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
soliloquize باخود گفتگو کردن
to have an i. with any one باکسی دیدار و گفتگو کردن
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
collogue توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
matey صمیمانه
heart felt صمیمانه
inmost صمیمانه
intimately صمیمانه
heart whole صمیمانه
devotional صمیمانه
heartier صمیمانه
heartiest صمیمانه
hearty صمیمانه
earnest صمیمانه
argues گفتگو کردن مشاجره کردن
discussed مطرح کردن گفتگو کردن
discuss مطرح کردن گفتگو کردن
discusses مطرح کردن گفتگو کردن
discussing مطرح کردن گفتگو کردن
argue گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing گفتگو کردن مشاجره کردن
argued گفتگو کردن مشاجره کردن
luckewarmly غیر صمیمانه
heartfelt condolences [sympathy] تسلیت صمیمانه
lip deep غیر صمیمانه
left handed compliment تعارف غیر صمیمانه
whole heartedly قلبا` با تمام دل صمیمانه باخاطرجمع
with the whole heart قلبا باتمام دل صمیمانه باخاطرجمع
Please accept my condolences. به شما صمیمانه تسلیت عرض می کنم.
left handedly غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
farmed مزرعه
farm مزرعه
corn field مزرعه
farms مزرعه
croft مزرعه
crofts مزرعه
plantation مزرعه
plantations مزرعه
stead مزرعه
collective اشتراکی
communal اشتراکی
communally اشتراکی
farmyard محوطه مزرعه
farm hand کارگر مزرعه
homesteads مزرعه رعیتی
homestead مزرعه رعیتی
farm hands کارگر مزرعه
farming مزرعه داری
planters صاحب مزرعه
champs قهرمان مزرعه
planter صاحب مزرعه
dry farm مزرعه دیم
champing قهرمان مزرعه
champed قهرمان مزرعه
farmstead مزرعه وابنیه ان
farmers مزرعه داران
farm yields بازده مزرعه
farmhand کارگر مزرعه
farm yard حیاط مزرعه
family farm مزرعه خانوادگی
paddies مزرعه شالیکاری
paddy مزرعه شالیکاری
champ قهرمان مزرعه
farmyards محوطه مزرعه
farm-yard حیاط مزرعه
timeshared با وقت اشتراکی
shared resource منطق اشتراکی
shared file فایل اشتراکی
commonest مشترک اشتراکی
pools تصحیلات اشتراکی
long-house مسکن اشتراکی
pool تصحیلات اشتراکی
common مشترک اشتراکی
commoners مشترک اشتراکی
pooled تصحیلات اشتراکی
collective اشتراکی اجتماعی
joint ownership مالکیت اشتراکی
communalism سیستم اشتراکی
communism اصول اشتراکی
communism نظام اشتراکی
communalist اشتراکی گرای
collectivism نظام اشتراکی
common library کتابخانه اشتراکی
socialism نظام اشتراکی
joint insurance بیمه اشتراکی
cotenancy اجاره اشتراکی
poor farm مزرعه اردوی کار
outfield مزرعه دور افتاده
common storage area ناحیه اشتراکی انباره
communist دارای مرام اشتراکی
collectivity مالکیت اشتراکی جمع
communist طرفدار مرام اشتراکی
communism مرام اشتراکی کمونیسم
communists طرفدار مرام اشتراکی
communists دارای مرام اشتراکی
cenobitism زندگی اشتراکی درخانقاه
leninism عقاید اشتراکی لنین
dairy farm مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
farmstead مزرعه و حوالی ان علاقجات رعیتی
hennery مزرعه یا محل پرورش مرغ
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
phalanstery جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
pan خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
pan- خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
pans خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
coenobite راهبی که دارای زندگی اشتراکی است
gingang [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-rink [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-house [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-case [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
converses گفتگو
conversed گفتگو
parlance گفتگو
chitchat گفتگو
converse گفتگو
dialog گفتگو
discussions گفتگو
colloquies گفتگو
parle گفتگو
colloquy گفتگو
conversation گفتگو
conversations گفتگو
negotiations گفتگو
negotiation گفتگو
negotiations گفتگو ها
negotiation گفتگو ها
discussion گفتگو
talked گفتگو
talks گفتگو
indisputable بی گفتگو
talk گفتگو
chit chat گفتگو
conversing گفتگو
chit-chat گفتگو
tractarian گفتگو
departmental LAN چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
out of one's shell <idiom> گفتگو دوستانه
dialogue گفتگو صحبت
dialogues گفتگو صحبت
conference گفتگو مذاکره
monology گفتگو باخود
interlocutress طرف گفتگو
tractate بحث گفتگو
discussions گفتگو منافره
to make overtures گفتگو اغازکردن
conferences گفتگو مذاکره
discussion گفتگو منافره
debatable قابل گفتگو
to toughen one's tone در گفتگو سخت شدن
negotiatory مبنی بر معامله یا گفتگو
upsetting conversation گفتگو ناراحت کننده
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
cordial understanding تفاهم قلبی و صمیمانه حسن تفاهم
glad hand خوشامد گویی صمیمانه خوشامد گرم
mime تقلید نمایش بدون گفتگو
interlocutress زنی که طرف گفتگو باشد
mimes تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed تقلید نمایش بدون گفتگو
miming تقلید نمایش بدون گفتگو
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
shoptald گفتگو درباره وضع کسب
treater مذاکره کننده طرف گفتگو
palor اطاق برای گفتگو خصوصی
chime in <idiom> ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
shared پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
scheduling روش کار که به چندین کاربر امکان استفاده اشتراکی ازCPU میدهد
share پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
permission اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
shares پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
locutory تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
soliloquy گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com