English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
Other Matches
caveat subscriptor مسئولیت به عهده عضو میباشد
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
in common <idiom> مسئولیت داشتن
irresponsibly بدون داشتن مسئولیت
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
tied down <idiom> مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
up to someone to do something <idiom> مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
inseparables دوستان یاکسانی که از همدیگرسوانشوند
collective guarantee مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
undertake عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
custody مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
responsibilities عهده
responsibility عهده
undertaking عهده
on عهده
responsibilities مسئولیت
trusted مسئولیت
irresponsible بی مسئولیت
liability to disease مسئولیت
trusts مسئولیت
trust مسئولیت
unresponsive بی مسئولیت
responsibility مسئولیت
responsibly با مسئولیت
liabilities مسئولیت
liability مسئولیت
amenableness مسئولیت
menage مسئولیت
onus مسئولیت
burthen مسئولیت
charge عهده دارکردن
charge عهده داری
acquit از عهده برآمدن
take over به عهده گرفتن
charged عهده دار
incumbency عهده داری
copings از عهده برامدن
charges عهده دارکردن
copes از عهده برامدن
coped از عهده برامدن
cope از عهده برامدن
undertaking به عهده گرفتن
charges عهده داری
entrusted عهده دار
to be incapable از عهده بر نیامدن
responsible عهده دار
affords از عهده برامدن
afford از عهده برآمدن
afforded از عهده برامدن
affording از عهده برامدن
take out از عهده برامدن
liability الزام مسئولیت
offices مسئولیت احرازمقام
liabilities الزام مسئولیت
post- مقام مسئولیت
post مقام مسئولیت
product liability مسئولیت محصول
constructive trust مسئولیت قهری
charges بار مسئولیت
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
loads فشار مسئولیت
load فشار مسئولیت
primary interest مسئولیت اصلی
law of tort مسئولیت مدنی
posts مقام مسئولیت
implied trust مسئولیت فرضی
irresponsibly بدون حس مسئولیت
imputability مسئولیت اخلاقی
responsible مسئولیت دار
amenability احساس مسئولیت
cark بار مسئولیت
irresponsible عاری از حس مسئولیت
posted مقام مسئولیت
charge بار مسئولیت
on one's shoulders <idiom> مسئولیت شخصی
office مسئولیت احرازمقام
sector of responsibility منطقه مسئولیت
area of responsibility منطقه مسئولیت
guarantees عهده دار شدن
guarantee عهده دار شدن
assume عهده دار شدن
guaranteed عهده دار شدن
sponsorship عهده گیری اعانت
drawen on the national bank عهده بانک ملی
draw کشیده شدن عهده
draws کشیده شدن عهده
stand عهده دارشدن موقعیت
at owner's risks ریسک به عهده مالک
be up to به عهده کسی بودن
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
drawn on کشیده شدن عهده
assumes عهده دار شدن
privity of contract مسئولیت طرفین قرارداد
sponsor مسئولیت راقبول کردن
sponsoring مسئولیت راقبول کردن
sponsors مسئولیت راقبول کردن
without engagement بدون تقبل مسئولیت
To assume responsibility . قبول مسئولیت کردن
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
liability for damages مسئولیت در برابر خسارت
perils بیم زیان مسئولیت
law of torts قانون مسئولیت مدنی
unlimited company شرکت با مسئولیت نامحدود
law of tort قانون مسئولیت مدنی
over worked man مهره شطرنج پر مسئولیت
The responsibility lies with you. مسئولیت با شما است.
peril بیم زیان مسئولیت
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
answers جواب دادن از عهده برامدن
answering جواب دادن از عهده برامدن
answered جواب دادن از عهده برامدن
answer جواب دادن از عهده برامدن
draw on عهده کسی برات کشیدن
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
hold the fort <idiom> از عهده کاری شاق برآمدن
duties on buyer's account حقوق گمرکی به عهده خریداراست
emprise تقریر عهده دار شدن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
What do I care? چطور این مسئولیت من است؟
Responsibility weighed him down بار مسئولیت کمرش را خم کرد
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
solidarity بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
loosest از قید مسئولیت ازاد ساختن
loose از قید مسئولیت ازاد ساختن
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
looser از قید مسئولیت ازاد ساختن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
the burden of proof rests of claimant بار اثبات بر عهده شاکی است
to bear any customs duties هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
monopolylogue نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
cashier's check چکی که بانک عهده خود بکشد
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
see to it <idiom> مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
broad shoulders نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
ignorance of law is no excuse جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
I shall personally undertake tht you make a profit. من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
bisque امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
to bear all customs duties and taxes تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to shuffle off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
buck passer شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
tenantable repair تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty. درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
primary کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
frankpledge مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
To wash ones hands of somebody (something). دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
One insust not step aside and diclaim responsibility . نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
devices برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com