English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
Other Matches
the ship struck a arock کشتی باصخره تصادم کرد
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
guardship ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
boatswains افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswain افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
abstinence پرهیز
abstention پرهیز
abstentions پرهیز
diets پرهیز
dieting پرهیز
dieted پرهیز
diet پرهیز
abstinence;or abstinency پرهیز
avoidance پرهیز
eschewal پرهیز
gardyloo پرهیز
turning away پرهیز
abstemiousness پرهیز و امساک
shunner پرهیز کننده
indeclinable پرهیز نکردنی
regimens پرهیز غذایی
abstainer پرهیز کننده
abstemiously با پرهیز و امساک
regimen پرهیز غذایی
sanctity پرهیز کاری
negative virtue پرهیز از بدی
non abstainer پرهیز گار
nephalism پرهیز از نوشابه خوری
piety پرهیز گاری خداترسی
lenten روزهای پرهیز وروزه
pietist وابسته به پرهیز گاری پارسا
holiness پرهیز کاری لقب پاپ
lent 04 روز پرهیز وروزه کاتولیک ها
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
non abstainer کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
dietetics فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
abstinence ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
A wise man avoids edged tools. <proverb> آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
abstainer پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
shocked تصادم
concussion تصادم
striking تصادم
clashes تصادم
collisions تصادم
collision تصادم
smash تصادم
clash تصادم
strikingly تصادم
clashed تصادم
shocks تصادم
smashes تصادم
collission تصادم
chatter تصادم
shock تصادم
chattered تصادم
strike تصادم
strikes تصادم
chattering تصادم
chatters تصادم
percussion تصادم
allision تصادم
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
to fall foul of تصادم کردن با
incidents تصادم یکانها
incident تصادم یکانها
to fall aboard تصادم کردن
to run f. of تصادم کردن با
to come in to collision تصادم کردن
come into collision تصادم کردن
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
cannon تصادم دوتوپ
electron impact تصادم الکترونها
wham صدای تصادم
collision detection تشخیص تصادم
grate صدای تصادم
traumatism ضربه تصادم
grated صدای تصادم
to run a تصادم کردن
grates صدای تصادم
collision risk خطر تصادم
smashup نابودی تصادم
clashing تصادم کننده
shock تصادم تلاطم
colliding تصادم کردن
clash تصادم شدیدکردن
clashed تصادم شدیدکردن
clashes تصادم شدیدکردن
intersect تصادم کردن
cannons تصادم دوتوپ
intersects تصادم کردن
intersected تصادم کردن
shocked تصادم تلاطم
concussion تصادم صدمه
shocks تصادم تلاطم
collide تصادم کردن
collided تصادم کردن
collides تصادم کردن
hunger cloth پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
lenten veil پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
bopped تصادم کردن وزش
bop تصادم کردن وزش
bops تصادم کردن وزش
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
bopping تصادم کردن وزش
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
responsive مسئول
in charge <adj.> مسئول
responsible <adj.> مسئول
answerable مسئول
accountable مسئول
warden مسئول
liable مسئول
responsible مسئول
frankpledge مسئول
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
lineman's plier انبردست مسئول خط
liable for damages مسئول خسارات
purchasing officer مسئول خرید
supplies officer مسئول مواد
cupola tender مسئول کوره
officer in charge افسر مسئول
officer on duty افسر مسئول
undertaker جواب گو مسئول
issue commissary مسئول توزیع
data administrator مسئول داده ها
account مسئول بودن
undertakers جواب گو مسئول
accountable مسئول حساب
helmsmen مسئول سکان
helmsman مسئول سکان
wagon master مسئول واگن
in charge <idiom> مسئول بودن
cryptographer مسئول رمز
custodians مسئول مرموزات
custodian مسئول مرموزات
to hold responsible مسئول کردن
custodians مسئول سرپرست
undertaking جواب گو مسئول
to hold responsible مسئول قراردادن
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
custodian مسئول سرپرست
authoring system سیستم مسئول
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
furnace attendant مسئول کوره
furnace man مسئول کوره
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
operations detachment قسمت مسئول عملیات
corespondent مسئول جواب گویی
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
anchor detail نفرات مسئول لنگر
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
irresponsibly بطور غیر مسئول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com