English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
Other Matches
denier نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
tour de france مسابقه تور دو فرانس بمسافت 0004 کیلومتر در12 روز که دوچرخه سواران از کشورهای فرانسه بلژیک اسپانیا ایتالیا المان و سویس می گذرند و از سال 3091پایه گذاری شده و اغلب مسیرکوهستانی است
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
francs فرانک
franc فرانک
frank drawing completion test ازمون تکمیل نقاشی فرانک
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
French فرانسه زبان فرانسه
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
switzer land سویس
swiss system سیستم سویس
the play of europe کشور سویس
e f t a (european free trade association سویس نروژ
coin مسکوک
coined مسکوک
coins مسکوک
sixpenny bit مسکوک شش پنسی
brummagem مسکوک فلزی
money مسکوک ثروت
dime مسکوک ده سنتی
coinage metals فلزات مسکوک
dimes مسکوک ده سنتی
specie پول مسکوک
numismatic مسکوک شناسی
twopence مسکوک دوپنسی
metallic currency پول مسکوک
ducat مسکوک طلای قدیمی
peso مسکوک امریکای جنوبی
pfennig مسکوک مسی المانی
krone مسکوک نقره دانمارک و نروژ
coinage طبقه بندی بهای مسکوک
pound واحد مسکوک طلای انگلیسی
gold bullion standard پایه طلای غیر مسکوک
pounds واحد مسکوک طلای انگلیسی
metallist طرفدارپول فلزی یا مسکوک کارگرفلزات
pounded واحد مسکوک طلای انگلیسی
free silver مقدار نقره ازاد یک مسکوک
pounding واحد مسکوک طلای انگلیسی
krona مسکوک ایسلند و سوئد معادل 6202/0 دلار
yodels صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeled صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeling صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelled صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelling صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodel صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
french master فرانسه
gallice بزبان فرانسه
laissez aller تلفظ به فرانسه
adjustable nut wrench آچار فرانسه
adjustable wrench آچار فرانسه
wrench اچار فرانسه
french revolution انقلاب فرانسه
chGteau خانهایروستاییبزرگدر فرانسه
French Polynesia پولینزی فرانسه
wrenches اچار فرانسه
French Guiana گویان فرانسه
French Guiana گیانای فرانسه
francophile هواخواه فرانسه
francophile فرانسه دوست
francophil هواخواه فرانسه
wrenched اچار فرانسه
francophil فرانسه دوست
flat nose plier اچار فرانسه
frenchless فرانسه ندان
gallophile فرانسه دوست
figure of eight knot گره هشت فرانسه
to talk french فرانسه حرف زدن
Channel Tunnel تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
Common Market فرانسه لوکزامبورگ و هلند
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
to set off for France رهسپار شدن به فرانسه
Charterhouse دیر کارتوزی [در فرانسه]
upsilon است وصدای u را در فرانسه میدهد
Alsatian اهل ایالت آلزاس در فرانسه
fabliau وابسته باشعار قدیم فرانسه
Alsatians اهل ایالت آلزاس در فرانسه
dauphiness عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
it borders on france در سر حد مرز فرانسه واقع است
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
marseillaise مارسیز سرود ملی فرانسه
dauphin عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
constable of france فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
qualities تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
e c s c (european coal & steel commissio فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
quality تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
liberty pole چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
Fontainebleau [سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
mistral باد خشک سرد شمالی درجنوب فرانسه
trouvere شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
Monaco ناحیه " موناکو" واقع در جنوب شرقی فرانسه
pyrenran وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
riviera ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
sturm und drang نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
the peninsular war جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
champagne نام مشروبی که درشامپانی فرانسه تهیه میشود
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
flower de luce گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
the big four درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
fleur de lys گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lis گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
pom یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
poms یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
all مساوی
plus/equals key مساوی
euqal مساوی
all- مساوی
split مساوی
equivalents مساوی
equivalent مساوی
peels مساوی
peel مساوی
identic مساوی
squaring مساوی
squared مساوی
square مساوی
squares مساوی
save off مساوی
adequate مساوی
even <adj.> مساوی
draw مساوی
hikiwate مساوی
equalise مساوی
identical مساوی
all square مساوی
no set مساوی
draws مساوی
tie مساوی
ties مساوی
bracketed مساوی
percheron یکجور اسب نیرومندو تندروکه درنواحی فرانسه پرورده میشود
femme-fleur [طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
paripassu مساوی همدرجه
tie vote اراء مساوی
nonpareil غیر مساوی
moiety قسمت مساوی
part جزء مساوی
adequate مساوی ساختن
equalises مساوی کردن
equalised مساوی کردن
measure up <idiom> مساوی بودن
go halves <idiom> تقسیم مساوی
equalising مساوی کردن
On an equal footing. بر پایه مساوی
equalize مساوی کردن
equalized مساوی کردن
equalizes مساوی کردن
equalizing مساوی کردن
equally <adv.> به طور مساوی
dead even کاملا مساوی
even تراز مساوی
equal برابر مساوی
equaled برابر مساوی
equaling برابر مساوی
equalled برابر مساوی
equalling برابر مساوی
equals برابر مساوی
equidistance مسافت مساوی
just as well <adv.> به طور مساوی
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
equidistant دارای مسافت مساوی
equaliser امتیاز مساوی کننده
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equiangular دارای زوایای مساوی
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
three square دارای سه ضلع مساوی
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
homographic مساوی از حیث املاء
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isodiametric دارای ابعاد مساوی
isodiametric دارای قطر مساوی
isotonic دارای کشش مساوی
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
legion ofholour نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
equalized مساوی یاهم شکل کردن
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
equalize مساوی یاهم شکل کردن
tie break بهم خوردن وضع مساوی
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equalises مساوی یاهم شکل کردن
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
equalising مساوی یاهم شکل کردن
equally بیک درجه بطور مساوی
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
equalised مساوی یاهم شکل کردن
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com