English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
taxiway مسیر تاکسی کردن
Other Matches
taxiway راه تاکسی یا باند تاکسی
taxies تاکسی کردن
taxied تاکسی کردن
taxiing تاکسی کردن
taxi تاکسی کردن
turn off guidance راهنمای تاکسی کردن هواپیما
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
turn off guidance هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
taxiway محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
taxicabs تاکسی
cabs تاکسی
Taxi! تاکسی!
taxicab تاکسی
Taxi تاکسی
cab تاکسی
shore boat تاکسی اب
taximan متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
taxi تاکسی یا خودروی
shore boat تاکسی ساحلی
taxies تاکسی خودروی
taximan راننده تاکسی
cab drivers رانندهی تاکسی
cab driver رانندهی تاکسی
taxied تاکسی یا خودروی
taxi تاکسی خودروی
taxied تاکسی خودروی
taxies تاکسی یا خودروی
cabbie راننده تاکسی
cabstand توقفگاه تاکسی
cabman راننده تاکسی
cabby راننده تاکسی
cabbies راننده تاکسی
taxiing تاکسی یا خودروی
taxiing تاکسی خودروی
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
taximeter مسافت نمای تاکسی
tracked تعقیب مسیر کردن
tracks تعقیب مسیر کردن
track تعقیب مسیر کردن
staking پیاده کردن مسیر
direction مسیر هدایت کردن
setting out پیاده کردن مسیر
path sweeping پاک کردن مسیر
Where can I get a taxi? کجا میتوانم یک تاکسی بگیرم.
Where can I get a taxi? کجا میتوانم تاکسی بگیرم.
taxiway جاده یا راه تاکسی رو فرودگاه
minicabs اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
The cab neared [approached] 20th Street. تاکسی به خیابان بیستم نزدیک شد.
taximeter نشان دهنده کرایه تاکسی
minicab اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
cabstand [American E] توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
Where can I get a taxi? کجا میتوانم تاکسی سوار شوم.
taxi stand توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
Where can I get a taxi? کجا میتوانم یک تاکسی سوار شوم.
taxi rank [British E] توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
cruisers کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
bare base فرودگاهی دارای خط اتومبیل و تاکسی و منبع اب اشامیدنی
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
Take this luggage to the taxi, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
meandered پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
meander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
lead the way <idiom> جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
meandering پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vectors راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
maeander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
Take this luggage to the bus, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
lofts ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
trunkair route مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
hunter track مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
dual سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
backbones مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
backbone مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
receding leg شاخه نزولی مسیر هدف شاخه نزولی مسیر هواپیمای هدف
unibus تک مسیر
courses مسیر
travels مسیر
traversing مسیر
bus مسیر
alignment مسیر
traveled مسیر
track مسیر
travel مسیر
alignments مسیر
trade مسیر
traded مسیر
coursed مسیر
locations جا مسیر
point مسیر
traverses مسیر
traversed مسیر
traverse مسیر
busses مسیر
street مسیر
streets مسیر
airt مسیر
location جا مسیر
bused مسیر
buses مسیر
busing مسیر
bussed مسیر
course مسیر
orbits مسیر
orbited مسیر
orbit مسیر
bussing مسیر
trajectories مسیر
direction مسیر
track مسیر دو
route مسیر
tracked مسیر
flowline خط مسیر
routes مسیر
trajectory مسیر
path مسیر
tracks مسیر دو
runs مسیر
paths مسیر
way مسیر
circuits مسیر
tracked مسیر دو
tracks مسیر
lane مسیر
lanes مسیر
run مسیر
circuit مسیر
enroute در مسیر
air route مسیر هوایی
air way مسیر هوایی
sea lanes مسیر دریایی
artificial route مسیر مصنوعی
absolute paths مسیر مطلق
circulation مسیر گردش
circulations مسیر گردش
bussing مسیر عمومی
approach lane مسیر تقرب
route تعیین خط مسیر
sea lane مسیر دریایی
diversion انحراف مسیر
address bus مسیر آدرس
buses مسیر عمومی
bused مسیر عمومی
lanes مسیر هر دونده
waterway مسیر ابی
bus مسیر عمومی
windway مسیر باد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com