Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
direction
مسیر هدایت کردن
Other Matches
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
canalization
هدایت در مسیر
guide way
مسیر هدایت
vee guideways
مسیر هدایت "وی "
proportional navigating
هدایت موشک به طورهماهنگ با مسیر تعیین شده
homing station
ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
pathfinder guidance
هدایت هواپیماها به وسیله هواپیمای راهنمای مسیر یاراهیاب
controls
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controlling
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
guidance
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance
هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
terminal guidance
هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
mace
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance
هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider
موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
maces
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
inertial guidance
سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance
سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
conductance
ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance
سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
conned
هدایت کردن
guide
هدایت کردن
conning
هدایت کردن
direct
هدایت کردن
con
هدایت کردن
conveys
هدایت کردن
rede
هدایت کردن
guided
هدایت کردن
directing
هدایت کردن
guides
هدایت کردن
directed
هدایت کردن
navigated
هدایت کردن
navigate
هدایت کردن
steering
هدایت کردن
conducts
هدایت کردن
convect
هدایت کردن
conducting
هدایت کردن
navigating
هدایت کردن
conveying
هدایت کردن
directs
هدایت کردن
conveyed
هدایت کردن
navigates
هدایت کردن
cons
هدایت کردن
convey
هدایت کردن
conduct
هدایت کردن
conducted
هدایت کردن
conduct
هدایت کردن بردن
fire direction
هدایت کردن اتش
conducts
هدایت کردن بردن
conducting
هدایت کردن بردن
conducted
هدایت کردن بردن
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
leads
هدایت کردن بست اتصال
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead
هدایت کردن بست اتصال
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
canalize
هدایت اجباری منشعب کردن
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
multithread
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
turn off guidance
هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
trims
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
preside
اداره کردن هدایت کردن
lead
راهنمایی کردن هدایت کردن
presides
اداره کردن هدایت کردن
steered
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
راهنمایی کردن هدایت کردن
presided
اداره کردن هدایت کردن
steer
هدایت کردن راهنمایی کردن
steer
راهنمایی کردن هدایت کردن
presiding
اداره کردن هدایت کردن
directs
اداره کردن هدایت کردن
direct
اداره کردن هدایت کردن
directed
اداره کردن هدایت کردن
steered
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
هدایت کردن راهنمایی کردن
leads
راهنمایی کردن هدایت کردن
conducted
اجرا کردن هدایت کردن
conduct
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
اجرا کردن هدایت کردن
conducting
اجرا کردن هدایت کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
leads
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
staking
پیاده کردن مسیر
setting out
پیاده کردن مسیر
tracks
تعقیب مسیر کردن
tracked
تعقیب مسیر کردن
path sweeping
پاک کردن مسیر
taxiway
مسیر تاکسی کردن
track
تعقیب مسیر کردن
programs
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summits
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summit
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
stabilization
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
meandering
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
monroe effect
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
meander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vectors
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
lead the way
<idiom>
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
insulate
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
direct fire
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg
شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
azimuth guidance
هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
loft
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
dual
سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
conduction
هدایت
conductance
هدایت
navigator
هدایت گر
steerage
هدایت
guidance
هدایت
navigators
هدایت گر
leads
هدایت
total conductivity
هدایت کل
leading
هدایت
transduction
هدایت
lead
هدایت
direction
هدایت
leading marks
نشانههای هدایت
stream line
خط هدایت جریان
conductivity
ضریب هدایت
conductance
میزان هدایت
conductivity
قابلیت هدایت
fire direction
هدایت اتش
ionic conduction
هدایت یونی
conduct of fire
هدایت تیراندازی
heat conductivity
هدایت حرارتی
electrical conductivity
هدایت الکتریکی
template
ریل هدایت
director
هدایت کننده
heat conduction
هدایت حرارتی
conductibility
قابلیت هدایت
direction
هدایت رهبری
steerable
هدایت کردنی
dirigible
قابل هدایت
avigation
فن هدایت هواپیما
afferent transmission
هدایت اورانی
afferent conduction
هدایت اورانی
conning tower
برج هدایت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com