English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
the matter is perplexed مطلب پیچیده است
Other Matches
cisc مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
thought سر مطلب
thoughts سر مطلب
theme مطلب
themes مطلب
label مطلب
labeling مطلب
labelled مطلب
labels مطلب
afair مطلب
punch-lines لب مطلب
punch-line لب مطلب
punch line لب مطلب
subjects مطلب
subjected مطلب
subject مطلب
subjecting مطلب
topic مطلب
criteria مطلب
topics مطلب
gist مطلب عمده
matters مطلب چیز
the point [of the matter] اصل مطلب
precis چکیده مطلب
clipped speech حذف مطلب
label prefix پیشوند مطلب
enjambment ادامهء مطلب
the salient point <idiom> اصل مطلب
subject matter مطلب موضوع
issues صدور مطلب
issue صدور مطلب
mattering مطلب چیز
mattered مطلب چیز
matter مطلب چیز
principal مطلب مهم
subject مطلب زیرموضوع
subjected مطلب زیرموضوع
principals مطلب مهم
press release مطلب مطبوعاتی
press releases مطلب مطبوعاتی
subjecting مطلب زیرموضوع
issued صدور مطلب
label alignment هم ترازی مطلب
root of the matter اصل مطلب
subjects مطلب زیرموضوع
cliff-hangers مطلب یا داستان جالب
cliff hanger مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger مطلب یا داستان جالب
to overleap oneself از مطلب پرت شدن
round about دور سر گرداندن مطلب
that is not the case مطلب چنین نیست
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
under pledge of secrecy با قول کتمان مطلب
Lets get to the point. بپردازیم به اصل مطلب
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
hit the bull's-eye <idiom> به اصل مطلب رسیدن
lowdown <idiom> لپ مطلب ،حقیقت موضوع
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
The crux of the matter . The quintessence. جان کلام ( مطلب )
hugger mugger تنهایی مطلب محرمانه
comprehension test ازمون فهم مطلب
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
the matter was kept private مطلب را پوشیده نگاه داشتند
overtype mode حالت تایپ روی مطلب
circumgyration دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
the point is اصل مطلب این است
item of the agenda اصل مطلب فهرست برنامه
you must have know this حتما` این مطلب را شمامیدانستید
contraposition قلب مطلب بطریق منفی
typeover mode حالت تایپ روی مطلب
for brevity's sake از بهر کوتاه کردن مطلب
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
point of the agenda اصل مطلب فهرست برنامه
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] این مطلب بخودی خود
the face remains مطلب همانست که هست فرق نمیکند
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
intorted در هم پیچیده
wrapped پیچیده
perplexing پیچیده
intricate پیچیده
tangled پیچیده
crabby پیچیده
indirect پیچیده
complex :پیچیده
complex پیچیده
jigsaws پیچیده
abstruse پیچیده
sophisticate پیچیده
sigmoid پیچیده
muffled پیچیده
obscurant پیچیده
metaphsical پیچیده
in a tangle پیچیده
implex پیچیده
verticillate پیچیده
gordian پیچیده
involved پیچیده
restiform پیچیده
revolute پیچیده
crimpy پیچیده
crackly پیچیده
jigsaw پیچیده
complexes پیچیده
complicated پیچیده
wreathy پیچیده
deep <adj.> پیچیده
tortile پیچیده
complexes :پیچیده
We shall look into the matter in due ( good ) time . درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
doodads مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
slurred لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
diction عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
doodad مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
slurring لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurs لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slur لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
plate proof نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
wounds پیچیده شدن
complexities پیچیده شدن
curly chip براده پیچیده
perplexingly بطور پیچیده
reel نخ پیچیده بدورقرقره
complexity پیچیده شدن
rolls چیز پیچیده
ravel چیز در هم پیچیده
reels نخ پیچیده بدورقرقره
rolled چیز پیچیده
involute پیچیده شدن
convoluted بهم پیچیده
wounding پیچیده شدن
roll چیز پیچیده
reeling نخ پیچیده بدورقرقره
complicate پیچیده کردن
complex multiplet چندتایی پیچیده
ballast فرمولهای پیچیده
complicates پیچیده کردن
reeled نخ پیچیده بدورقرقره
perplexed مبهوت پیچیده
intricately بطور پیچیده
twisted strata لایههای پیچیده
recondite عمیق پیچیده
complex system سیستم پیچیده
complex system سازگان پیچیده
writhen درهم پیچیده
convolute بهم پیچیده
wound پیچیده شدن
complicating پیچیده کردن
interlaced بهم پیچیده
complicacy کار پیچیده
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
paragraphist کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
twisted pair جفت پیچیده شده
microcircuit مدار مجتمع پیچیده
unintelligible پیچیده غیر صریح
entangle گیرانداختن پیچیده کردن
convolve بهم پیچیده شدن
crump پیچیده چین دار
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
complexly بطور پیچیده یا مخلوط
sinistrorsal چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorse چپ پیچ پیچیده از چپ براست
volute طومار پیچیده طوماری
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
catastasis بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
hassock کلاله علف درهم پیچیده
hassocks کلاله علف درهم پیچیده
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
complex instruction set computer کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
cisc کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
plexiform شبیه خزههای درهم پیچیده
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
twisted pair cable کابل زوج بهم پیچیده
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
baluster-side [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
diffusion روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
cmos طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
quads سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
quad سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
complementary metal oxide semiconductor طرح مدار پیچیده و روش ساخت
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
advanced برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
primitive برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
quadrangle سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
quadrangles سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
DSP مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
angle-volute [طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com