English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English Persian
punch-lines لب مطلب
punch-lines جمله اساسی واصلی
Other Matches
punch مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر
punch سوراخ کن
punch پانچ
punch وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
punch کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
punch بخشی از نوار کاغذی که حاوی سوراخهایی برای نمایش داده است
punch وسیله تولید سوراخ در پانچ کارت
punch سوراخ ایجاد کردن
punch ضربه با مشت
punch توپ را با مشت زدن
punch کوتاه قطور
punch مشت
punch استامپ
punch مشت زدن بر
punch منگنه
punch منگنه کردن سوراخ کردن
punch سوراخ کردن
punch مهر کردن سوراخ
punch در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch پهلوان کچل
punch-up کتک کاری
punch-up بزن بزن
punch-up زد و خورد
punch مهر
zero punch سوراخ صفر
y punch سوراخ کارت ستونی .
x punch سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
punch ضربت مشت قوت
card punch کارت منگنه کن
punch line جمله اساسی واصلی
punch down block وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP
punch line لب مطلب
punch-line لب مطلب
punch-line جمله اساسی واصلی
calculating punch پانچ محاسباتی
gang punch منگنه گروهی
card punch دستگاه کارت منگنه
center punch سنبه نشان
center punch مرکز سوراخ
gang punch منگنه دسته جمعی
eleven punch سوراخ ردیف یازدهم
draw punch منگنه کششی
double punch منگنه مضاعف
digit punch منگنه رقمی
control punch پانچ کنترلی
control punch منگنه کنترلی
as ptoud as punch بسیار متکبر و از خود راضی
chadless punch منگنه بی خرده کاغذ
center punch مرکز منگنه
hollow punch سمبه منگنه
punch-drunk مشت مستی
zone punch سوراخ دسته بندی
wad punch سنبه
twelve punch منگنه سطر دوازدهم
twelve punch سوراخ سطر دوازدهم
to punch a hole in سوراخ کردن
ticket punch بلیت سوراخ کن
tape punch نوار منگنه کن
sunday punch کاراترین ضربه در بوکس
punch-drunk سر بههوایی
punch-drunk گیجی
You beat me to the punch. تو از من سریعتر بودی.
To punch . To box . مشت زدن
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
punch hole گودالسوراخ
punch and pattern سوراخوحککردن
paper punch کاغذسوراخکن
punch-ups زد و خورد
punch-ups بزن بزن
punch-ups کتک کاری
reproducting punch منگنه تجدیدشده
reproducting punch منگنه تولید شده
punch ball گلابی تمرین بوکس
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
printing punch منگنه کن با قابلیت چاپ
punch card کارت منگنه
numeric punch منگنه عددی
multiple punch منگنه چندگانه
milk punch مشروبات مخلوط با شیر وقند
lever punch منگنه اهرمی
kindey punch ضربه خطا به پشت
punch card برگ منگنه
punch position محل منگنه
punch position موضع منگنه
punch press پرس منگنه
punch plier انبر منگنه کاری
punch room اطاق منگنه زنی
punch the ball مشت کردن دروازه بان
beat someone to the punch (draw) <idiom> قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
to punch in [American E] [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
paper tape punch منگنه کن نوار کاغذی
to punch out [American E] [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
paper tape punch منگنه نوار کاغذی
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
punch paper tape نوار کاغذی منگنه
punch card machine ماشین کارت منگنه
Punch and Judy shows نمایش خیمه شب بازی
Punch and Judy show نمایش خیمه شب بازی
oval faced chaser punch قلم خوشه
outside lines خطوط حمله
lines نسب
by-lines خط دوم یافرعی
lines حدود رویه
lines خط زدن
lines رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines لوله منفردی در سیستم سیالات
lines جبهه جنگ
lines سیم
lines در سمت
lines صفی در خط
lines خط صف
lines طناب خط
lines خط
lines طرز
by-lines خط فرعی راه اهن
by-lines کار یاشغل اضافی وزائد
lines اتصال فیزیکی به ارسال داده
lines شعبه
lines محصول
lines لاین
lines رشته
lines پوشاندن
lines استرکردن
lines سطر
lines دهنه
lines : خط
lines جاده
lines لجام
lines : خط کشیدن
lines رشته بند
lines ریسمان
lines خط انداختن در
lines طناب سیم
lines رسن
lines ترازکردن
lines اراستن
lines بخط کردن
lines خط دار کردن
lines ردیف
curvature lines خطوط منحنی
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
striped lines خطوط راه راه [همچون نقش محرمات]
picket lines خط نرده ها
picket lines خط پرچین
picket lines خط دستکها
curvature lines خطوط مدور
suspension lines خطوطآویزان
assembly lines خط تولید
contour lines خط هم ارتفاع
voltage between lines ولتاژ بین خطوط
two parallel lines دو خط موازی
fuel lines خطوطسوخت
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
lines of latitude خطوطعرضجغرافیایی
lines of longitude خطوططولجغرافیایی
symmetry lines خطوط تقارن
party lines خط خصوصی تلفن
stream lines خطوط جریان
spectral lines خطوط طیفی
side lines محوطه بیرون از خط کناری
return lines خطهای بازگشتی
retrace lines خطهای بازگشتی
hot lines تلفن قرمز
hot lines خط تلفنی بیست و چهار ساعته
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
active lines خطهای فعال
cotidal lines خطوط مدیکسان
dark lines خطوط تاریک
dedicated lines خطوط اختصاصی
power lines خط جریان قوی
branch lines شاخه
branch lines خط فرعی
plumb lines خط قائم
drawing lines خط کشی
plumb lines ریسمان شاغول
plumb lines خط عمودی
equipotential lines خطوط هم پتانسیل
extension lines خطوط دنباله
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating lines خطوط مواج عکس هوایی
flow lines خطوط جریان
cotidal lines خطوط هم مد
party lines خط مشترک
adjacent lines خطهای مجاور
absorption lines خطوط دراشامی
balmer lines خطوط بالمر
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
buttock lines نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
absorption lines طیف جذبی
main lines خط اصلی
main lines کانال اصلی
main lines نهر مادر
main lines نهر اصلی
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
party lines خط دستهای
contour lines خطوط میزان منحنی
contour lines منحنی تراز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com