Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
companion
معاشرت کردن همراهی کردن
Other Matches
associated
معاشرت کردن
associate
معاشرت کردن
intercommunicate
معاشرت کردن
associating
معاشرت کردن
take up
معاشرت کردن
associates
معاشرت کردن
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
associating
امیزش کردن معاشرت کردن
associated
امیزش کردن معاشرت کردن
associates
امیزش کردن معاشرت کردن
associate
امیزش کردن معاشرت کردن
commerce
معاشرت تجارت کردن
fellowships
هم صحبتی معاشرت کردن
reassociate
دوباره معاشرت کردن
fellowship
هم صحبتی معاشرت کردن
To be a good mixer.
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
accompany
همراهی کردن
accompanies
همراهی کردن
to accompany
همراهی کردن
accompanied
همراهی کردن
escorted
همراهی کردن
to render a ssistance
همراهی کردن
squire
همراهی کردن
to go along
همراهی کردن
conpanion
همراهی کردن
escort
همراهی کردن
escorting
همراهی کردن
go along
همراهی کردن
squires
همراهی کردن
escorts
همراهی کردن
accomodate
همراهی کردن
escorted
همراهی یامحافظت کردن
gain over
با خود همراهی کردن
escorts
همراهی یامحافظت کردن
escort
همراهی یامحافظت کردن
favoring
همراهی یا طرفداری کردن با
favored
همراهی یا طرفداری کردن با
favour
همراهی یا طرفداری کردن با
to attend a funeral
باجنازه همراهی کردن
escorting
همراهی یامحافظت کردن
favouring
همراهی یا طرفداری کردن با
favours
همراهی یا طرفداری کردن با
favors
همراهی یا طرفداری کردن با
to go along
همراه رفتن همراهی کردن
ponying
همراهی کردن اسب غیرمسابقهای با اسب مسابقه برای تمرین
society
معاشرت
societies
معاشرت
good fellowsh
معاشرت
etiquette
ایین معاشرت
companionable
قابل معاشرت
sociable
خوش معاشرت
sociable
قابل معاشرت
incommunicative
بی معاشرت و بی امیزش
conversableness
قابلیت معاشرت
genial
خوش معاشرت
livable
قابل معاشرت
liveable
قابل معاشرت
associations
معاشرت اتحاد
association
معاشرت اتحاد
sociability
معاشرت پذیری
fellowsh
رفاقت معاشرت
insociability
عدم قابلیت معاشرت
etiquette
علم اداب معاشرت
military courtesy
اداب معاشرت نظامی
kith
علم اداب معاشرت
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
dissocial
نامناسب برای معاشرت
sociability
قابل معاشرت بودن
he has no manners
ایین معاشرت نمیداند
associational
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
conversable
خوش سخن قابل معاشرت
associable
قابل معاشرت متجانس شدنی
indecorum
عدم رعایت ایین معاشرت
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
accompaniments
همراهی
send-offs
همراهی
anent
همراهی
favour
همراهی
favored
همراهی
favours
همراهی
favouring
همراهی
favors
همراهی
sodality
همراهی
send-off
همراهی
favoring
همراهی
accompaniment
همراهی
concomitance
همراهی
camaraderie
همراهی
send off
همراهی
companionship
همراهی
favourer
همراهی کننده
accompanier
همراهی کننده
accompanist
همراهی کننده
accompanists
همراهی کننده
to vow assistance
قول همراهی دادن
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
suffrage
کمک همراهی قبول
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
please do me a service
خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
accompaniments
ساز یا اواز همراهی کننده
accompaniment
ساز یا آواز همراهی کننده
accomodation
تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
accompanist
همراهی کننده با آواز یا سازی چون پیانو
accompanists
همراهی کننده با اواز یاسازی چون پیانو
in tow
<idiom>
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com