Dictiornary-Farsi | معاف از خسارات جزئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
free of particular average	معاف از خسارات جزئی


Other Matches

free of general average	معاف از خسارات عمومی
particular average	خسارات جزئی
retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
civil damage assessment	ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
loss	خسارات
damages	خسارات
exemption	از خدمت معاف کردن معاف کردن
damage criteria	میزان خسارات
inflicts	واردکردن خسارات
inflicting	واردکردن خسارات
swingeing damages	خسارات زیاد
inflicted	واردکردن خسارات
damage control	کنترل خسارات
inflict	واردکردن خسارات
damage assessment	تعیین خسارات
liable for damages	مسئول خسارات
unliquidated damages	خسارات معنوی
with particular average	مشمول خسارات خاص
damage control bills	دستورالعمل کنترل خسارات
damage control	کنترل کردن خسارات
damage control book	راهنمای کنترل خسارات
with average	شامل خسارات خصوصی وجزئی
area damage control party	گروه کنترل خسارات منطقه
novus actus intervenieus	قطع سلسله علیت در خسارات
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
covers	تامین زیان و خسارات بیمه
coverings	تامین زیان و خسارات بیمه
cover	تامین زیان و خسارات بیمه
The losses run into hundreds of thousands.	خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
board of inspection and survey	هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
inflicting	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
barratry	خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
weapon selector	مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
ejectment	باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
gurantee period	مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
exonerated from	معاف از
exonerates	معاف
exempt	معاف
exempts	معاف
exempted	معاف
exonerating	معاف
exempting	معاف
exonerated	معاف
exonerate	معاف
excused list	فهرست معاف ها
excuser	معاف کننده
exempt from duty	معاف از خدمت
exemptible	معاف شدنی
affranchize	معاف کردن
remit	معاف کردن
exempts	معاف کردن
remitting	معاف کردن
remitted	معاف کردن
duty free	معاف ار مالیات
exonerated	معاف کردن
exonerates	معاف کردن
carded for record	از خدمت صف معاف
exonerating	معاف کردن
exonerate	معاف کردن
exempt	معاف کردن
exempted	معاف کردن
dispend	معاف کردن
dispensable	معاف کردنی
exempting	معاف کردن
dispense with	معاف شدن از
dissolvable	معاف شدنی
scot free	معاف از مالیات
remits	معاف کردن
free from taxes <adj.>	معاف از مالیات
excusable	معاف شدنی
excused	معاف کردن
excuses	معاف کردن
excusing	معاف کردن
duty-free	معاف از گمرک
warless	معاف از جنگ
tax free	معاف از مالیات
tax exempt	معاف از مالیات
excuse	معاف کردن
scot-free	معاف از مالیات
taxless <adj.>	معاف از مالیات
non-assessable <adj.>	معاف از مالیات
free of tax [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
exempt from taxes [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
exempt from taxation [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
zero-rated <adj.>	معاف از مالیات
tax-free <adj.>	معاف از مالیات
non-taxable <adj.>	معاف از مالیات
tax-exempt <adj.>	معاف از مالیات
protect a player	معاف از انتقال
to let off	معاف کردن ردکردن
duty free	معاف از عوارض گمرکی
to dismiss [American E]	معاف کردن [ارتش]
to fall out	معاف کردن [ارتش]
dispenses	معاف کردن بخشیدن
to buy off	با پول معاف کردن
free of charge	معاف از حقوق گمرکی
duties free	معاف از حقوق گمرکی
dispense	معاف کردن بخشیدن
dispensed	معاف کردن بخشیدن
duty free	معاف ازحقوق گمرکی
free of duty	معاف از عوارض گمرکی
dispensing	معاف کردن بخشیدن
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
control and reporting center	تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
fpa	معاف از جبران خسارت خاص
franks	معاف کردن مهر زدن
franking	معاف کردن مهر زدن
exempted , adressee	گیرنده معاف از اجرای دستور
to be excused [from work or school]	معاف بودن [از کار یا مدرسه]
exempted	معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempting	معاف ازخدمت شدن یا کردن
to release [from responsibility, duty]	معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
emeritus	افتخارا ازخدمت معاف شده
exempts	معاف ازخدمت شدن یا کردن
freeway	شاهراهی که از حق راهداری معاف است
freeways	شاهراهی که از حق راهداری معاف است
frankest	معاف کردن مهر زدن
enfranchise	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchises	از بندگی رهاندن معاف کردن
exempt	معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchised	از بندگی رهاندن معاف کردن
franker	معاف کردن مهر زدن
franked	معاف کردن مهر زدن
frank	معاف کردن مهر زدن
enfranchising	از بندگی رهاندن معاف کردن
absolve	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolving	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolved	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone	منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
snatchy	جزئی
picayune	جزئی
ternal	سه جزئی
corpuscular	جزئی
two limbed	دو جزئی
duple	دو جزئی
triparite	سه جزئی
picayubnish	جزئی
paultry	جزئی
inappreciable	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
sexpartite	شش جزئی
hexamerous	شش جزئی
haxamerous	شش جزئی
partial	جزئی
imperceptible	جزئی
peppercorns	جزئی
minute	جزئی
parcel	جزئی از یک کل
parcels	جزئی از یک کل
peppercorn	جزئی
trifling	جزئی
fiddling	جزئی
nominal	جزئی
portions	جزئی
indifferent	جزئی
potties	جزئی
snatched	جزئی
snatches	جزئی
snatching	جزئی
snatch	جزئی
inconsiderable	جزئی
peddling	جزئی
potty	جزئی
rushed	جزئی
rushing	جزئی
remotest	جزئی
paltry	جزئی
remotest	جزئی کم
remote	جزئی کم
remote	جزئی
remoter	جزئی
negligible	جزئی
remoter	جزئی کم
piddling	جزئی
retail	جزئی
portion	جزئی
petty	جزئی
small	جزئی کم
adaphorous	جزئی
rush	جزئی
smallest	جزئی کم
smaller	جزئی کم
Personal effects are duty-free.	لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
exempt player	بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
pettily	بطور جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
particular average	خسارت جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
retail dealer	جزئی فروش
quinquepartite	پنج جزئی
partial pressure	فشار جزئی
partial plan	برنامه جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial competition	رقابت جزئی