Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
Other Matches
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
sales talk
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
algebra
قوانینی که برای معرفی
to bring something
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
آوردن چیزی
reagency
امادگی برای واکنش یا معرفی
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
to serve something
غذا
[چیزی]
آوردن
to live through something
تاب چیزی را آوردن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
گیر آوردن چیزی
to take something into account
چیزی را در حساب آوردن
To process and treat something .
چیزی راعمل آوردن
to bring something
گیر آوردن چیزی
play down
<idiom>
ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را به میزان بالا آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را بالا روی آب آوردن
phase
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
To take something to pieces.
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
key
کد عددی برای معرفی کلیدی که انتخاب شده است
flowchart
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
flow diagram
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
to handle something
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
to tax someone
[something]
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
constant
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
enquiry
کد کنترل مخصوص که تقاضایی برای معرفی یا وضعیت یا داده یک وسیله است
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
holotype
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
descriptions
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
scan
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
masks
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
scissoring
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
importing
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
sample size
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
utopiannism
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
to grieve over anything
برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
demands
تقاضا برای انجام چیزی
asking
برای چیزی بی تاب شدن
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
demand
تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
approval
توافق برای استفاده از چیزی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
RIFF
قالب داده چند رسانهای IBM و ماکرو سافت که از نشانه هایی برای معرفی بخشهای ساختار فایل چند رسانهای استفاده میکند و امکان جابجایی فایل در مراحل مختلفف را ایجاد میکند
resource
قالب داده چند رسانهای IBM و ماکرو سافت که از نشانه هایی برای معرفی بخشهای ساختار فایل چند رسانهای استفاده میکند و امکان جابجایی فایل در مراحل مختلفف را ایجاد میکند
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
discussions
مذاکره
negotiations
مذاکره
discussion
مذاکره
bargain
مذاکره
negotiation
مذاکره
bargains
مذاکره
bargaining
مذاکره
tractate
مذاکره
bargained
مذاکره
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
renegotiation
مذاکره مجدد
conference
گفتگو مذاکره
discuss
مذاکره کردن
interviewed
مصاحبه مذاکره
interview
مصاحبه مذاکره
negotiates
مذاکره کردن
tractarian
مقاله مذاکره
interviewing
مصاحبه مذاکره
interviews
مصاحبه مذاکره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com