Dictiornary-Farsi | معطل کنان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 113 (6 milliseconds)

English	Persian
lingeringly	معطل کنان


Other Matches

rejoicingly	شادی کنان وجد کنان
inquiringly	تحقیق کنان پرسش کنان
at a losses	معطل
pending	معطل
stranded	معطل
What are you waiting for ?	معطل چه هستی ؟
detains	معطل کردن
detaining	معطل کردن
To hang about . To be getting nowhere .	ول معطل بودن
detained	معطل کردن
detain	معطل کردن
to keep at bay	معطل نگاه داشتن
to hang about	گشتن معطل شدن
To keep someone waiting .	کسی را معطل کردن
don't wait the dinner for me	ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are waiting for the rain to stop .	معطل بارانم که بند بیاید
waited	انتظار کشیدن معطل شدن
to hang up	معطل کردن مسکوت گذاشتن
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .	برای نان شب معطل مانده ام
My car is held up at the customs .	اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
He held me up [slowed me down] for a long time.	او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
to keep somebody waiting	کسی را معطل نگه داشتن
waits	انتظار کشیدن معطل شدن
wait	انتظار کشیدن معطل شدن
he made me wait	مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
you must w the signal	ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Get a move on . Expedite it .	اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
To stand someone up .	کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
vacillatingly	دل دل کنان
murmuringly	غر غر کنان
lingeringly	فس فس کنان
afoam	کف کنان
mutteringly	من من کنان
procrastinatingly	تعلل کنان
remonstratingly	نکوهش کنان
pulingly	ناله کنان
rejoicingly	خوشی کنان
refelectingly	اندیشه کنان
ragingly	شورش کنان
railingly	بدحرفی کنان
under one's breath <idiom>	نجوا کنان
repinningly	لندلند کنان
reprovingly	سرزنش کنان
wonderingly	تعجب کنان
wailingly	ناله کنان
wailingly	شیون کنان
vituperatively	سرزنش کنان
surprisedly	تعجب کنان
sneeringly	ریشخند کنان
scoffingly	ریشخند کنان
saunteringly	ولگردی کنان
twittingly	سرزنش کنان
poutingly	لب کلفت کنان
ponderingly	اندیشه کنان
questioningly	پرسش کنان
insultingly	توهین کنان
flashily	جلوه کنان
insinuatingly	اشاره کنان
haltingly	تامل کنان
gyringly	گردش کنان
grumblingly	شکایت کنان
whiningly	ناله کنان
groaningly	ناله کنان
glozingly	تاویل کنان
fawningly	مداهنه کنان
exultingly	خوشی کنان
exultantly	خوشی کنان
menacingly	تهدید کنان
jokingly	شوخی کنان
cock-a-hoop	شادی کنان
remonstratingly	تعرض کنان
intriguingly	دسیسه کنان
murmuringly	ناله کنان
minaciously	تهدید کنان
lurkingly	کمین کنان
mincingly	ناز کنان
louringly	اخم کنان
loiteringly	درنگ کنان
on the run	شلوق کنان
pantingly	ارزو کنان
mockingly	ریشخند کنان
lingeringly	درنگ کنان
jumpingly	پرش کنان
dramatis personoe	صورت بازی کنان
at pause	مکث کنان خاموش
jumpingly	جست وخیز کنان
friskiest	جست وخیز کنان
friskier	جست وخیز کنان
frisky	جست وخیز کنان
they returned in triumph	شادی کنان برگشتند
revilingly	بدگویان فحاشی کنان
repinningly	ناله کنان بادلتنگی
fleeringly	استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
haltingly	درنگ کنان ازروی دودلی
skip	رقص کنان حرکت کردن
skipped	رقص کنان حرکت کردن
skips	رقص کنان حرکت کردن
the miner's f.	اتحادیه یاپیمان کان کنان
on the run	بهر سو دوان دوندگی کنان
interposingly	مداخله کنان بطور معترضه
wedding party	مجلس عروسی یا عقد کنان
demurrage	بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
to pause upon a word	روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
loitered	معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering	معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters	معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter	معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
whisperingly	به نجوا نجوا کنان سر گوشی اهسته
perdu or due	درحال کمین کمین کنان
gulpingly	غورت غورت کنان
pulingly	جیک جیک کنان