Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English
Persian
translate
معنی کردن تفسیر کردن
translated
معنی کردن تفسیر کردن
translates
معنی کردن تفسیر کردن
translating
معنی کردن تفسیر کردن
Other Matches
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
paraphrase
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrased
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrases
تفسیر کردن تاویل کردن
explian
تاویل کردن تفسیر کردن
paraphrasing
تفسیر کردن تاویل کردن
misinterpreting
بد تفسیر کردن
misinterpreted
بد تفسیر کردن
misconstrues
بد تفسیر کردن
construe
تفسیر کردن
construed
تفسیر کردن
misinterpret
بد تفسیر کردن
misinterprets
بد تفسیر کردن
construes
تفسیر کردن
misconstrued
بد تفسیر کردن
interpret
تفسیر کردن
misconstrue
بد تفسیر کردن
annotated
تفسیر کردن
interprets
تفسیر کردن
interpreting
تفسیر کردن
make of something
<idiom>
تفسیر کردن
interpreted
تفسیر کردن
annotates
تفسیر کردن
annotate
تفسیر کردن
misconstruing
بد تفسیر کردن
conture
تفسیر کردن
interpert
تفسیر کردن
gloze
تفسیر کردن
annotating
تفسیر کردن
reinterpret
دوباره تفسیر کردن
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
misinterprets
بغلط تفسیر کردن
misinterpret
بغلط تفسیر کردن
misinterpreting
بغلط تفسیر کردن
misinterpreted
بغلط تفسیر کردن
spiritualize
بطور معنوی تفسیر کردن
misconsture
بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
define
تعریف کردن معنی کردن
defines
تعریف کردن معنی کردن
defined
تعریف کردن معنی کردن
defined
معین کردن معنی کردن
defines
معین کردن معنی کردن
defining
معین کردن معنی کردن
defining
تعریف کردن معنی کردن
define
معین کردن معنی کردن
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
translatable
قابل معنی کردن
To give the meaning of something . to interpret something .
چیزی را معنی کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
literalize
بصورت تحت اللفظی دراوردن لفظ بلفظ معنی کردن
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation
قبول معنی عرف معنی مصطلح
signify
معنی دادن معنی بخشیدن
signifies
معنی دادن معنی بخشیدن
signifying
معنی دادن معنی بخشیدن
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
commenting
تفسیر
commented
تفسیر
explanation
تفسیر
reading
تفسیر
interpretations
تفسیر
exegesis
تفسیر
postil
تفسیر
exegeses
تفسیر
interpretation
تفسیر
comment
تفسیر
renditions
تفسیر
noting
تفسیر
annotations
تفسیر
observantion
تفسیر
expositions
تفسیر
gloss
تفسیر
rendition
تفسیر
margent
تفسیر
explanations
تفسیر
construction
تفسیر
constructions
تفسیر
note
تفسیر
readings
تفسیر
interpertation
تفسیر
annotation
تفسیر
notes
تفسیر
exposition
تفسیر
paraphrased
تفسیر
commentary
تفسیر
paraphrasing
تفسیر
commentaries
تفسیر
remark
تفسیر
paraphrases
تفسیر
remarks
تفسیر
remarking
تفسیر
paraphrase
تفسیر
construing
تفسیر
remarked
تفسیر
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
translations
پچواک تفسیر
versions
تفسیر نسخه
interpretability
قابلیت تفسیر
interpretable
تفسیر کردنی
misconstructions
تفسیر نادرست
interpertation of laws
تفسیر قوانین
annotate
تفسیر نوشتن
misconstruction
تفسیر نادرست
commentaries
تفسیر حقوقی
annotated
تفسیر نوشتن
commentary
تفسیر حقوقی
expositorv
متضمن تفسیر
exegetics
علم تفسیر
construable
قابل تفسیر
exegetically
ازراه تفسیر
exegetic
وابسته به تفسیر
broad interpretation
تفسیر موسع
troplogy
تفسیر مجازی
annotates
تفسیر نوشتن
paraphrastically
ازراه تفسیر
version
تفسیر نسخه
zend
تفسیر اوستا
liberal interpretation
تفسیر ازاد
reinterpretation
تفسیر مجدد
literal interpretation
تفسیر ادبی
annotator
تفسیر نویس
hermeneutic
علم تفسیر
interpertation of a treaty
تفسیر معاهده
translation
پچواک تفسیر
hermeneutically
از راه تفسیر
hermeneutics
علم تفسیر
color
تفسیر ورزشی
annotating
تفسیر نوشتن
symbolic interpretation
تفسیر نمادی
narrow interpretation
تفسیر مضیق
photo interpretation
تفسیر عکس
demythologize
تفسیر نوشتن
construction of a treaty
تفسیر معاهده
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
symonds' picture study test
ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
picture interpretation test
ازمون تفسیر تصاویر
mystagogy
تفسیر رموز دینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com